است و خويش را در «دخمه كيهانى» گرفتار مىيابد.
رساله تمثيلى زيباى شيخ شهابالدين سهروردىباعنوان قصّهالغربهالغربيّة بيانى از همين غربت بشر در خاكدان زمين است. در اين حكايت، قهرمان داستان ـ كه رمز انسان اهل معناست ـ در چاهى در قيروان، در تونس، در اقصاى غربى جهان اسلام گرفتار شده است (مفهوم «غربت غربى» از همينجاست). هدهدـ كه در اينجا رمز رسول آسمانى استـ اخبارى از پدرش كه پادشاه يمن است، برايش مىآورد. او به بانگ هدهد بيدار مىشود، به غربت خويش آگاه مىگردد و غم غربت را با تمام وجود، احساس مىكند. سپس با تحمّل مخاطرات بسيار، راهى موطن اصلىاش يعنى يمنـ كه رمز شرق و سرزمين نور استـ مىشود. (3: ج 2، ص 274 به بعد)
به همين معناست كه تأويل، مستلزم خروج و برونآمدن است؛ هم خروج از بندگى نصّ ظاهر (تأويل متن) و هم خروج از بندگى عالم ظاهرى و زيستن در ساحت ظاهر (تأويل نفس). هانرى كربن اين دو نوع تأويل را متلازم با هم و حتّى دو روى سكّهاى واحد مىداند:
حقيقت تأويل، مبتنى بر واقعيّت همزمان عمليّات نفسانى تشكيل دهنده تأويل و حادثهاى نفسانى است كه موجب اين عمليّات مىشود. تأويل متون، تأويل نفس را مفروض مىگيرد؛ زيرا نمىتوان نفس را احيا كرد، نمىتوان متن را به حقيقتش بازگرداند؛ مگر اينكه نفس نيز به حقيقتشـ كه به نسبت نفس مستلزم فراتر رفتن از شرايط تحميلى، هجرت از عالم نمودها و مجازها، از غربت و غرب استـ بازگردانده شود. متقابلاً نفس نيز، با تكيه بر متن، متن كتاب يا متن كيهانىـ كه تلاش نفس را متحوّل خواهد ساخت و به مرتبه حادثهاى واقعى ولى باطنى و نفسانى، ارتقا خواهد دادـ عزيمت خويش را آغاز مىكند و تأويل وجود حقيقىاش را به اجرا درمىآورد. (12: ص 31)
بارزترين وجه اشتراك شيعيان حقيقى با صوفيان راستين و به بيان كلّىتر همه انسانهاى اهل معنا، در همين احساس غربت است. روايت زير نيز ناظر به همين معناست كه مىفرمايد:
بدأ الإسلام غريبا و سيعود غريبا فطوبى للغرباء.