بنىاسرائيل از مصر در حدود 1300 سال قبل از ميلاد است). و بدينترتيب، نتيجه مىگيرد كه تأويل نوعى هجرت، نوعى خروج است؛ «خروج از مجاز و بندگى نصّ ظاهر، خروج از غربت و غرب ظاهر به شرق معناى اصيل و نهان است.» (همان ص 29؛ نيز ر. ك 6: ص 25)
به علاوه، كربن واژه «مجاز» را به معناى تحتاللّفظى آن مىگيرد و مىنويسد: مجاز به معناى بيرون رفتن از چيزى و درگذشتن از چيزى، براى رسيدن به چيزى است و حتّى واژه لاتينى metaphoria (مجاز، استعاره) را نيز به همين معنا مىگيرد و در ادامه، تغيير ديگرى را در معناى «مجاز» لحاظ مىكند. بر اين اساس كه از مجاز، معناى تجاوز يا فراروى مستفاد مىشود، خود نص را به دليل اينكه بيان معناى بيانناپذير است، نوعى تجاوز و يا تخطّى مىداند. (همان)
چنين نيست كه در يك متن مقدّس، ظاهر كلام معناى حقيقى آن باشد و آنچه فراتر از اين ظاهر، از آن مستفاد مىشود، معناى مجازى آن؛ بلكه قضيه درست به عكس است، ظاهر متن مجاز است و آنچه فراتر از اين ظاهر قرار دارد، حقيقت.
هانرى كربن، در جاى ديگرى، تأويل و تعبير را مترادف مىداند. واژه عربى «عَبْر» به معناى گذركردن و عبوركردن است؛ مثلاً عبوركردن از يك پل يا رودخانه. تعبير نيز به معناى گذركردن از ظاهر به باطن است. تعبير رؤيا نيز به همين معناست؛ به معناى عبور از ظاهر رؤياها (از چيزى كه در خواب ديده مىشود) به چيزى كه در پس آنها قرار گرفته و معناى واقعى آنهاست. (11: ص 115) در تأييد اين معنا مىتوان به تفسير عرفانى حديث زير از پيامبر صلى الله عليه و آله وسلمو به خصوص تفسير ابنعربى در اينباره، استناد كرد. پيامبر صلى الله عليه و آله وسلمفرمود:
النّاس نيام فإذا ماتوا انتبهوا.انسانها خواباند و چون بميرند، بيدار مىشوند.
به اعتقاد ابنعربى، پيامبر صلى الله عليه و آله وسلممىخواهد بگويد كه همه تجارب و ادراكات ما در اين عالم محسوس، در قياس با تجارب و ادراكاتى كه در عوالم فوق محسوس مىتوان داشت، همانند يك رؤياى هميشگى است و همه آنچه در اين عالم اتّفاق