مىافتد، حوادثى رؤياگون است كه حكايت از حقيقتى دارد كه خود آن حقيقت متعلّق به عالم برترى است. بنابراين، به اعتقاد ابنعربى، بر خلاف معمول كه يوسف عليه السلام را اهل تعبير يا تأويل خواب مىدانند، يوسف عليه السلام رؤياها را تأويل نمىكرده است. تأويل يوسف عليه السلام اصولاً تأويل نيست؛ زيرا او تصوّر مىكرد كه تأويل (معناى نهانى رؤياها) را در مرتبه اشيا و حوادث محسوس يافته است؛ ولى تأويل به معناى تنزّل به مرتبهاى فروتر نيست؛ بلكه به معناى اعاده و ارتقا به مرتبهاى فراتر است.
به عنوان مثال، وقتى يوسف عليه السلام يازده ستاره را همراه با خورشيد و ماه در خواب ديد و در آن خواب مشاهده كرد كه همه آنها بر او سجده مىكنند(يوسف (12) / 4)، خواب خويش را بر طبق حوادث محسوس تعبير كرد. بنابراين مدّتها پس از آن، وقتى يوسف در مصر به استقبال برادرانش رفت، درباره رؤياى خويش گفت:
هذا تأويل رؤياي من قبل قد جعلها ربّي حقّا.اين است تعبير خواب پيشين من؛ به يقين، پروردگارم آن را راست گردانيد. (يوسف (۱۲)/ ۱۰۰)
چون يوسف عليه السلام رؤياها را به همين عالم محسوس و حوادث اين عالم بازگرداند، عمل او بهسان «عمل انسانى بود كه كماكان خواب است و خواب مىبيند كه از خواب بيدار شده است و در مقام تعبير خواب خويش برمىآيد؛ در حالى كه همچنان، خواب مىبيند.» (7: ص 352)
تأويلگر حقيقى يوسف محمّدى، پيامبر صلى الله عليه و آله وسلماست كه مىدانست «النّاس نيام فإذا ماتوا انتبهوا» . به همين دليل، وقتى در شب معراج، فرشته ظرفى شير و ظرفى شراب براى پيامبر صلى الله عليه و آله وسلمآورد، پيامبر صلى الله عليه و آله وسلمظرف شير را نوشيد و آن شير را به علم تأويل كرد. بنابراين «شير هرگاه ظاهر شود، صورت علم است. در حقيقت شير، علم است كه در صورت شير تمثّل مىيابد؛ درست همانطور كه جبرئيل در صورت بشرى خوشاندام براى مريم عليهاالسلامتمثّل يافت.» (1: ص 159)
در حقيقت، ابنعربى اين تأويل حقيقى (يعنى بازگرداندن عالم محسوس به