حقايق عوالم برتر) را با تأويل غير حقيقى يا حتّى ناصواب مقايسه مىكند و براى نمونه، شخصى به نام تقىبن مخلد را ذكر مىكند كه در خواب ديد كه پيامبر صلى الله عليه و آله وسلمظرف شيرى به او داد و به جاى تأويل معناى رؤيا اثبات مادّى آن را مىخواست؛ در نتيجه، قى كرد و شير را بالا آورد. هر چند صحّت اين رؤيا برايش آشكار شد، ولى حقيقت آن برايش حاصل نشد؛ حقيقت اين رؤيا در تأويل آن، در تبديل آن به غذاى معنوى محقّق مىشد.(7: ص 356) تأويل حقيقى، همان تعبير، همان گذشتن از مرتبه عالم محسوس به مراتب برتر از عالم محسوس است:
به همين دليل است كه عالم كنونى ماـ شب و روز ماـ معبر (پلى) است كه بايد از آن عبور كرد. معبر محلّ عبور است، آدمى بايد از روى آن عبور كند و اگر بخواهد معناى نهانِ... آنچه را در اين سوى آن حادث مىشود، فهم كند، بايد از آن بگذرد. اين وظيفهاى است كه براى مفسّران، تأويلگران باطنى كه به مرتبه «شهسواران عالم غيب» ارتقا يافتهاند، مقرّر است. (11: ص 115)
6. حال با توجّه به همه آنچه گذشت، به تأويلى مىرسيم كه مىتوان از آن به «تأويل پايا» يا «تأويل پاينده» تعبير كرد؛ زيرا تأويلـ خواه تأويل متن باشد، خواه تأويل نفس و خواه تأويل رؤيا و حتّى تأويل حوادث محسوس عالم ما، در هر صورتـ مستلزم بازگشت به ساحات برتر و عيان ساختن معناى باطنى در امور ظاهرى است.
سيّد حيدر آملى به سه كتاب معتقد است. اين سه كتاب عبارتاند از: كتاب آفاقى (عالم كبير جهان)، كتاب انفسى (عالم صغير، انسان) و در آخر، كتاب وحيانى (قرآن). (11: ص 59) و اگر بخواهيم تطابقى ميان كتاب وحيانى و آن دو كتاب ديگر قائل شويم، بايد بگوييم همانطور كه ظاهر قرآن، تنزيل آن را تشكيل مىدهد، ظاهر جهان و انسان نيز به مرتبه تنزيل آنها تعلّق دارد. به علاوه، همانطور كه قرآن رمز است، آن دو كتاب ديگر نيز رمز است. بنابراين، مسئله رمزگشايى يا همان تأويل ضرورت مىيابد و همانطور كه گذشت، به نوعى، تأويل اين سه كتاب، به خصوص تأويل متن و تأويل نفس، دو روى يك سكّهاند. به علاوه، تأويل با نوعى عروج، با نوعى پيشروى در بواطن هر يك از اين عوالم همراه است و آن هم بواطنى كه قبل از رسيدن به وجود