«شاعر نتربّص به ريب المنون»
۱ : «شاعرى است كه انتظار مرگش را مىكشيم.»
اين نوع برخوردها از كافران و مشركان تازگى نداشت و باعث وهن و سستى در اركان دين نشد و حضرت نيز از سخن آنان دلواپس نبود. افتراها، تهمتها، توطئهها براى قتل، مختص به اسلام و پيامبر بزرگوار آن نيست. ساير انبيا نيز همواره به همينگونه ابتلاها گرفتار بودند، بدون آنكه در ابلاغ پيام خدا كوچكترين قصور يا تقصير روا دارند. بنابراين، خطر محتمل را نمىتوان از ناحيهى مشركان و ساير كفّار دانست. نكتهى دوم آنكه اين خطر بايد پس از هجرت و پس از پاىگرفتن دين در جامعه احساس شود.
پس از آنكه روشن شد خطر از ناحيهى اهل كتاب و مشركان و كافران، متوجّه سازمان دين و جامعهى اسلامى نيست، بايد به خطر منافقان انديشيد. منافقان كه به تعداد قابل ملاحظهاى در صفوف مسلمين بودند، با انكار و تكذيب آنچه رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلممأمور به ابلاغ آن شده بود، دسيسه مىكردند. آنگاه بيم اين مىرفت كه در اذهان چنين القا كنند كه رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلماز پيش خود حكمى صادر مىكند و آن را به اسم دين خدا منتشر مىسازد و عدّهاى سادهدل، شايعههاى دروغين آنان را درست پندارند.
معناى صحيحى كه براى خوف رسول خدا از «و اللّه يعصمك من النّاس» مىتوان استنباط كرد، آن است كه: منافقان پيامبر را متّهم مىكردند به تهمتهايى، از اين قبيل كه پيامبر، به روش سلاطين مادّى و حكّام دنيوى، رياست را در اعقاب خود به ارث نهاده است. و چون فرزند پسر ندارد؛ داماد خود را به جاى خود منصوب كرده است و يا بگويند جوانى سى و چند ساله را به رياست منصوب مىكند در حالى كه در ميان شما سالخوردگان مجرّب وجود دارند.
اين نوع تهمتها اگر به جاى خود مىنشست، اثر دعوت رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم را به كلّى ضايع و باطل مىساخت. لذا ترس پيامبر از توطئه و دسيسههاى منافقان بود نه از جان خود و نه از آزار و اذيّت يا فتنهى كفّار و مشركان. اين نكته نيز دانستنى