رسولش نيز او را دوست دارند، حملهكننده است و اهل فرار نيست، خداوند بهدست او (دژهاى دشمنان را) مىگشايد، جبرئيل در سمت راستش و ميكائيل در سمت چپ اوست.
هر يك از مسلمانان كه خوابيد به اين اميد بود كه فردا صاحب پرچم باشد، چون روز خيبر فرا رسيد، پيامبر فرمود: «علىبن ابىطالب كجاست؟» تا آخر حديث. ۱
از اين حديث نبوى برمىآيد كه اين صفت اختصاصىِ حضرت على عليه السلام بود كه پيامبر صلى الله عليه و آله وسلميادآور شده بود تا نشان دهد كه حضرتش به طور خاصّ، واجد اين صفت است. پس اين ويژگى آيه را به آنحضرت اختصاص مىدهد.
استاد ما، علّامه طباطبايى، در تفسير آيهى كريمه مىگويد:
قرآن در بلاغت خود، شيوهاى جديد در پيش نگرفته و روشى ابداعى در باب كاربرد الفاظ، تركيب جملهها و وضع كلمات در برابر معانى آنها، اختراع نكرده است. تفاوت قرآن با كلامهاى ديگر، در موضوعى ديگر است. توضيح اينكه ما در كلام خود، معانى و مدرَكات خود از معانى را بر اساس فهم ناشى از زندگى اجتماعىـ كه به فطرت انسانى خود آموختهايمـ به كار مىگيريم. از جمله شؤون اينگونه برداشت، حكم به قياس است. در اينجا باب مسامحه و آسانگيرى در ذهن ما باز مىشود. ما «تعداد فراوان» را به جاى «همهى افراد» و «غالب» را به جاى «دائم» مىنشانيم، هر امر قياسى را امر مطلق مىپنداريم و هر امر نادر (كمياب) را با معدوم همراه مىسازيم.
بدينسان است كه امور را به زيبا و زشت، پسنديده و ناپسند، خوشايند و ناخوشايند، تقسيم مىكنيم و در اين باب، مطلق سخن مىگوييم؛ درحالى كه مبناى ما، فقط برخى از حالات و بعضى از اندازهگيرىها بوده كه نزد بعضى اعتبار دارد نه همه افراد، و با بعضى از اشياء قياس مىشود، از روى تسامح و تساهل، نه از روى دقّت علمى. اين نكته در مورد اندك مسائلى است كه از واقع امور درك مىكنيم. امّا آنچه در مورد آن تعقّل مىكنيم، بسيار بيشتر است. آنچه انسان از آن خبر مىدهد و در عالم خارج از آن سخن مىگويد و احاطه بر واقعيّت ـ در جنبهى ادراك و كشفـ را تخيّل مىكند، مبنى بر تسامح در بعض
1.ملحقات احقاق الحق ۵ / ۳۶۸ـ ۴۶۸.