نسبت عدالت و اخلاق در « نهج ‌البلاغه » - صفحه 14

1. امیر مؤمنان على علیه السلام خود را در گرو تعهّدات خویش به مردم مى‏داند و این‏كه آن تعهّدات را پى مى‏گیرد: «ذِمَّتِی بِمَا أَقُولُ رَهِینَةٌ وَ أَنَا بِهِ زَعِیمٌ». یعنى این‏ گونه نیست كه امام برنامه‏اى را مطرح كند، وعده‏هایى بدهد، سخن از عدالت به میان آرد، آن‏گاه از كنار آن‌ها بگذرد؛ برنامه خود را كه مردم بدان به وى رأى داده‏اند نادیده بگیرد، وعده‏ها را پشت سر افكند، و عدالت مطرح شده، در حدّ سخن بماند.
2.امانت‌دارى در حكومت اقتضا مى‏كند كه زمامداران پایبند به عهد و پیمان اجراى عدالت باشند، و در این راه با پروادارى از گذشته عبرت گیرند و توجّه داشته باشند كه پیامدهاى زیر پا گذاشتن عدالت چیست. عدالت اخلاق‏گرا این‏ گونه به سلامت مى‏ماند.
3. على علیه السلام در مقام یادآورى دوره‏هاى پیشین، به اشاره، دوره‏هایى را به یاد مى‏اندازد كه عدالت به راحتى زیر پا گذاشته شد و روابط و مناسبات ستمگرانه شكل گرفت؛ و در دوره خلیفه سوم، عثمان ‏بن عفّان، خودكامگى، تمامت‏خواهى، امتیازجویى، خویشاوندنوازى، و چپاول‌گرى به تمامى ظهور یافت، و منجر به شورشى مردمى گشت. البتّه سخن امام این است كه به یاد داشتن و به یاد آوردن گذشته به تنهایى كافى نیست؛ بسیارى مى‏دانند عثمان چه كرد و چه شد، امّا چون پروا ندارند، به همان راه مى‏روند. در این‏ جا سخن از پروادارى نجات‏بخش است: «إِنَّ مَنْ صَرَّحَتْ لَهُ الْعِبَرُ عَمَّا بَینَ یدَیهِ مِنَ الْمَثُلَاتِ حَجَزَتْهُ التَّقْوَى عَنْ تَقَحُّمِ الشُّبُهَاتِ».
4. امام على علیه السلام در پى تحقق عدالتى است تنیده با صراحت و صداقت، كه سخن از عدالت، فارغ از این دو بنیان اخلاقى، بى‏گمان جز به بیداد راه نمى‏برد. پس امام فرمود: «وَ اللهِ مَا كَتَمْتُ وَشـْمَةً، وَ لَا كَذَبْتُ كِذْبَةً».
«وَشْـمَة» در اصل به معناى خالى است كه با سوزن كوبیده مى‏شود و مادّه‏اى رنگین بر آن مى‏نهند تا به زیر پوست منتقل شود. سپس به اشیاى ریز و كوچک مانند یک قطره آب باران یا یک كلمه نیز «وَشْمَة» گفته شده است ۱. امام در مسیر عدالت‏خواهى خود و تحقق عدالت همه‏جانبه، حاضر نیست به‌اندازه یک كلمه را هم از مردمان پنهان دارد (وَ اللهِ مَا كَتَمْتُ وَشـْمَةً)؛ زیرا آن ‏جا كه پنهان‏كارى از مردم وجود داشته باشد، بى‏گمان ناروایى، خلافكارى و ستمگرى نیز وجود دارد. عدالت‏خواهى و تلاش براى تحقق عدالت، منهاى صراحت در همه شئون حكومت، بى‏معناست. و نیز امكان ندارد تا دروغ در شریآن‌هاى حكومتى جارى است، عدالتى رخ نماید.
عدالت از جانب حكومت دروغ‏گویان و آنان كه دروغ را _ هر گونه كه باشد _ بر خود مجاز مى‏دانند، خود دروغى بزرگ است. از این ‏رو امیر مؤمنان على علیه السلام از عدالتى سخن مى‏راند كه در ساز و كار آن و در مسیر تحقق آن، هیچ‏ گونه دروغى راه ندارد: «وَ لَا كَذَبْتُ كِذْبَةً».

1.معجم مقاییس اللغة، ج۶، ص۱۱۳؛ لسان العرب، ج۱۵، ص۳۱۱

صفحه از 28