نسبت عدالت و اخلاق در « نهج ‌البلاغه » - صفحه 17

أَلَا إِنَّ أَخْوَفَ الْفِتَنِ عِنْدِی عَلَیكُمْ فِتْنَةُ بَنِی أُمَیةَ، فَآن‌ها فِتْنَةُ عَمْیاءُ مُظْلِمَةٌ. عَمَّتْ خُطَّتُهَا وَ خَصَّتْ بَلِیتُهَا، وَ أَصَابَ الْبَلَاءُ مَنْ أَبْصَرَ فِیهَا، وَ أَخْطَأَ الْبَلَاءُ مَنْ عَمی‌عَنْهَا. وَ ایمُ اللهِ لَتَجِدُنَّ بَنِی أُمَیةَ لَكُمْ أَرْبَابَ سُوءٍ بَعْدِی؛ كَالنَّابِ الضَّرُوسِ تَعْذِمُ بِفِیهَا وَ تَخْبِطُ بِیدِهَا، وَ تَزْبِنُ بِرِجْلِهَا، وَ تَمْنَعُ دَرَّهَا. لَا یزَالُونَ بِكُمْ حَتَّى لَا یتْرُكُوا مِنْكُمْ إِلَّا نَافِعًا لَهُمْ أَوْ غَیرَ ضَائِرٍ بِهِمْ. وَ لَا یزَالُ بَلَاؤُهُمْ حَتَّى لَا یكُونَ انْتِصَارُ أَحَدِكُمْ مِنْهُمْ إِلَّا كَانْتِصَارِ الْعَبْدِ مِنْ رَبِّهِ، وَالصَّاحِبِ مِنْ مُسْتَصْحِبِهِ. تَرِدُ عَلَیكُمْ فِتْنَتُهُمْ شَوْهَاءَ مَخْشِیةً وَ قِطَعًا جَاهِلِیةً 1؛
آگاه باشید، همانا ترسناک‏ترین فتنه‏ها بر شما، در دیده من، فتنه فرزندان امیه است، كه فتنه‏اى است كور و تیره سازنده. فرمانروایى آن همگان را در بر گیرد، و آزارش بر عده‏اى خاص فرو بارد. گزند این فتنه بدانان رسد كه فتنه را به خوبى دریابند و بشناسند؛ و از آنان كه آن را نبینند و بدان كور باشند، درگذرد. به خدا سوگند، پس از من فرزندان امیه را براى خود اربابان بدى خواهید یافت؛ چون ماده شتر كلان‌سالِ بدخوى كه به دست به زمین مى‏كوبد و به پا لگد زند و به دهان گاز گیرد، و دوشیدن شیرش را نپذیرد. پیوسته با شما چنین [خودكامانه] رفتار كنند، تا از شما كسى را به جاى نگذارند، جز آن كه به آنان سودى رسانند، یا زیانى به ایشان بازنگردانند. و گرفتارى آنان چندان مانَد تا آن‏ جا كه داد خواستنِ هر یكتان از آنان، درست همانند دادخواست بنده از پروردگار خود، و همراه پیروی از سرورى باشد كه پیروى او را پذیرفته است. فتنه آنان بر سرتان فرود آید زشت‏روى و هراسیده، و چون دسته‏هاى راهزنان روزگار سیاه جاهلیت بر سر مردمان ناگهان رسیده
.
این تصویرى است از حكومت ستمگرِ اخلاق‏ستیز؛ بیانگر این كه وقتى چنین حكومتى بر پا شود، با مردمان چه مى‏كند؛ چگونه همگان در تاریكىِ ستم آن فرو مى‏روند، و روشن‏اندیشان به سخت‏ترین مصیبت‏ها گرفتار مى‏آیند؛ و حكومت دارایى‏ها و امكانات عمومى را به یغما مى‏برد و از مردمان دریغ مى‏دارد؛ و آن ستمگرانِ اخلاق ستیز، مردمان را به بردگى خود مى‏گیرند، و با سركوبگرى، جامعه را به بند مى‏كشند تا مردمان یا همسو و سودرسانِ آنان باشند، یا بى‏خطر براى ایشان. ستمگرى و اخلاق‏ستیزى دست در گردن یكدیگر دارند، و هر یک دیگرى را مدد مى‏رساند؛ و آن‏ جا كه عدالت و اخلاقِ به هم پیوسته میدان‌دار نیست، ستمگرانِ اخلاق‏ستیز چنین میدان‌دارى مى‏كنند و هر حریمى را زیر پا مى‏گذارند:
وَ اللهِ لَا یزَالُونَ حَتَّى لَا یدْعُوا للهِ مُحَرَّمًا إِلَّا اسْتَحَلُّوهُ وَ لَا عَقْدًا إِلَّا حَلُّوهُ؛ وَحَتَّى لَا یبْقَى بَیتُ مَدَرٍ وَ لَا وَبرٍ إِلَّا دَخَلَهُ ظُلْمُهُمْ وَ نَبَا بِهِ سُوءُ رَعْیهِمْ؛ وَ حَتَّى یقُومَ الْبَاكِیانِ بَبْكِیانِ: بَاكٍ یبْكِی لِدِینِهِ، وَ بَاكٍ یبْكِی لِدُنْیاهُ؛ وَ حَتَّى تَكُونَ نُصَرَةُ أَحَدِكُمْ مِنْ أَحَدِهِمْ كَنُصْرَةِ الْعَبْدِ مِنْ سَیدِهِ. إِذَا شَهِدَ أَطَاعَهُ، وَ إِذَا غَابَ اغْتَابَهُ؛ وَ حَتَّى یكُونَ أَعْظَمَكُمْ فِیهَا عَنَاءً أَحْسَنُكُمْ بِاللهِ ظَنًّا 2؛

1.نهج البلاغه، خطبه ۹۳

2.همان، کلام ۹۸

صفحه از 28