نسبت عدالت و اخلاق در « نهج ‌البلاغه » - صفحه 19

أَتَأْمُرُونِی أَنْ أَطْلُبَ النَّصْرَ بِالْجَوْرِ فِیمَنْ وُلِّیتُ عَلَیهِ؟ وَ اللهِ لَا أَطُورُ بِهِ مَا سَمَرَ سَمِیرٌ، وَ مَا أَمَّ نَجْمٌ فِی السَّمَاءِ نَجْمًا 1؛
آیا مرا فرمان مى‏دهید تا پیروزى بجویم به ستم كردن در باره آنان كه سرپرست ایشانم؟ به خدا كه نپذیرم تا جهان سرآید، و ستاره‏اى پى ستاره‏اى برآید
.
امام على علیه السلام با تمام توان به دنبال تحقق عدالت بود، و آن مقدار كه قابلیت فرهنگى _ اجتماعى اجازه داد، آن را محقق ساخت، چنان‏ كه خود فرمود:
وَ أَلْبَسْتُكُمُ الْعَافِیةَ مِنْ عَدْلِی 2؛
از عدالت خود، لباس عافیت بر تنتان كردم
.
امّا در این راه ذرّه‏اى از اخلاق و ضوابط اخلاقى فاصله نگرفت، و حاضر نشد با كم‏ترین فاصله گرفتن از اخلاق قدمى در تحقق برنامه عدالت خود بردارد؛ زیرا آن حضرت به خوبى مى‏دانست كه با فاصله گرفتن عدالت از اخلاق، هر چند كم‏ترین فاصله باشد، عدالت از حقیقت خویش تهى مى‏گردد و به سرعت به ضدّ خود قلب ماهیت مى‏دهد.
امیر مؤمنان على علیه السلام حیات هر چیز را در گرو عدالت معرفى كرده، و عدالت را مدار همه اقدامات، برنامه‏ها و سیاست‏ها دانسته است، امّا عدالتى كه همه اجزا و ساختار و جهت آن اخلاقى است. از این ‏روست كه چون مالک اشتر را به بر پایى عدالت مى‏خواند، آن را از هر سو با تعلیمات اخلاقى معنا مى‏بخشد؛ آن‏ گاه كه مى‏فرماید:
وَ إِنَّ أفْضَلَ قُرَّةِ عَینِ الْوُلَاةِ اسْتِقَامَةُ الْعَدْلِ فِی الْبِلَادِ 3؛
و بى‏گمان بهترین روشنایى چشم سرپرستان، پایدار شدن عدالت در كشور است
.
این آموزه بلند و اساسى، پیچیده در ده‏ها فرمان اخلاقى است، كه بى‏گمان بدون پاس‌داشت آن‌ها، عدالتى بر پا نخواهد شد. در این ‏جا تنها به مواردى از این دست از ابتداى عهدنامه مالک ‏اشتر تا انتهاى آن اشاره مى‏شود تا روشن گردد كه مهم‏ترین فرمان حكومتى امیر مؤمنان على علیه السلام براى بر پایى عدالت چگونه با اخلاق تنیده شده است:
1. «أمَرَهُ بِتَقْوَىَ اللهَ؛ او را فرمان داد به در پیش گرفتن پرواى خدا».
2. «وَ أَمَرَهُ أَنْ یكْسَرِ نَفْسَهُ مِنَ الشَّهَوَاتِ، وَ یزَعَهَا عِنْدَ الْجَمَحَاتِ، فَإِنَّ النَّفْسَ أَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلَّا مَا رَحِمَ‏اللهُ؛ و او را فرمان داد كه نفس خویش را از پیروى شهوت‏ها مهار سازد، و در هنگام سركشى‏ها آن را [از نافرمانى‏ها] بازدارد؛ زیرا نفس، فرمان‏دهنده به بدى است مگر آن كه خدا رحم فرماید».
3. «فَامْلِكَ هَوٰكَ، وَ شُحَّ بِنَفْسِكَ عَمَّا لَا یحِلُّ لَكَ فَإِنَّ الشُّحَّ بِالنَّفْسِ الْإِنْصَافُ مِنْهَا فِیمَا أَحْبَبْتَ وَكَرِهْتَ؛ پس، هواى نفس خویش را در اختیار گیر و در میدان دادن به نفس و آن چه بر تو روا نیست بخل

1.همان، کلام ۱۲۶

2.همان، خطبه ۸۷

3.همان، نامه ۵۳

صفحه از 28