عملى و حقايق تجربى برخاسته است و دقيقاً در همين نقطه و در ميان حقايق ملموس زندگى بشر در جامعه، بستر معنايى هر عبارت اخلاقى شكل مىگيرد. همين حقايق تجربى جوامع مختلف در دورههاى گوناگون، نظريّات جهانى و كلّى اخلاق را پديد مىآورد. به همين سبب، ارزشهاى اخلاقى به دو گروه تقسيم مىشوند: اخلاق توصيفى و اخلاق عرفى.
اخلاق توصيفى يعنى اينكه «مفاهيم اخلاقى» در گروه و يا جامعهاى خاصّ و در زمانى و مكانى خاصّ مصداق داشته است.
اين نگرش به اخلاق، همچنين به عنوان شاخهاى از انسانشناسى فرهنگى نيز قلمداد مىشود كه اكنون از آن براى فهم علل رشد و گسترش سنّتهاى مذهبى استفاده مىشود.
اخلاق عرفى، از سويى ديگر، با اصول كلى سر و كار دارد، با «چه بايد كرد» ها. و دستورالعملى براى تكاملبخشىِ صحيح اخلاق و رفتار ارائه مىدهد. در كنار دو نام ذكر شده، دو عبارت ديگر نيز هستند كه به اخلاق توصيفى و اخلاق عرفى اشاره مىكنند: عبارات اخلاقى اوّليّه و عبارات اخلاقى تكاملى.
عبارات اخلاقى اوّليّه نشاندهنده كلمات توصيفىاند كه اشاره به ويژگىهاى ملموس دارد. منظور ما از عبارات اخلاقى تكاملى، آن كلمات اخلاقى است كه هدف و كاركرد اصلىشان، گروهبندى است تا توصيف.
از اين عبارات، اكثراً براى دستهبندى موقعيّتهاى توصيفى مختلف به كار مىرود كه كلمات توصيفى به آن اشاره دارند، مانند خوب، بد و...
در اين مفهوم، كلمات اخلاقىِ ارزيابىكننده را مىتوان «فرا زبان اخلاق» ناميد. البتّه مفهوم و معناى فرا زبان، هنوز بطور كامل و به عنوان يك شاخه از فلسفه بسط نيافته است، امّا براى درك رابطه بين احساسات و كلمات، يا پيوند ميان نيّت و عمل بسيار ضرورى است.