احياي «رساله اي در معناي حديث ما تردّدت» - صفحه 89

مرجّح وصل خواهد شد. مثل آنكه در حديث وارد شده است كه عزرائيل به خدمت حضرت ابراهيم (عليه السلام) رسيد. آن حضرت از او سؤال فرمود كه به زيارت ما آمده اى يا به دعوت و قبض روح آمده اى؟ او عرض كرد كه به دعوت آمده ام. آن حضرت فرمود كه «هل يحب الخليل موت خليله؟»… يعنى «آيا دوست مى دارد خليل واقعى (كه خداوند است) موت ابراهيم (خليل خود) را؟». عزرائيل رفت و مراجعت نمود و پيام آورد كه «هل يكره الخليل لقاء خليله؟»… يعنى آيا اكراه دارد خليل (كه ابراهيم بوده باشد) لقاء خليل واقعى را (كه خداوند است)؟». پس چون آن جناب اين بشارت را شنيد، دفعةً جان شيرين تسليم نمود. ۱
و جماعتى هستند كه چون نمى دانند كه ناجى اند يا هالك، خائف و متردّداند كه اگر قطع به نجات داشتندى چون مولاى خود (عليه السلام) كه فرمود: «واللّه لإبن أبى طالب آنس بالموت من الطّفل بثدى أمّه» ۲ ، ايشان هم بگفتندى و اقتداء نمودندى. اللّهم اجعلنا أهلا لهذا المقام بحقّ صاحب الكلام (عليه السلام).
و جمله اى از امور ديگر متصوّر است كه اسباب ترديد شود؛ لكن به همين قدر كه اشاره شد، نوع وجه ترديد معلوم و مفهوم شد.
مطلب پنجم در بيان اسباب رفع تردّد است از مؤمن، و آن بدين گونه است كه در احاديث بسيار اشاره شده است كه «هيچ پيغمبرى يا وصىّ پيغمبرى يا ايمان آورنده به پيغمبرى نيست الاّ اينكه تا خود اذن ندهد او را قبض روح نمى كنند». ۳ پس اسباب ترديدش چون رفع شد، اذن مى دهد. پس قبض روح مى شود.
مثل آنكه در حديث است كه سؤال كردند كه سبب معلوم نبودن قبر حضرت موسى ـ على نبيّنا وآله وعليه السلام ـ چيست؟ در جواب، حديثى روايت شده كه مضمون بعضى از فقراتش اين است كه: عزرائيل به خدمت آن حضرت آمد. به او فرمودند كه به زيارت ما

1.يافت نشد.

2.الجواهر السنية فى الاحاديث القدسية، مكتبة المفيد، قم، ص۲۴

3.نهج البلاغه، خطبه۵؛ بحارالأنوار، ج۲۸، ص۲۳۴، ب۴، ح۲۰ ؛ ج۷۴، ص۵۷، (ب۲، ح۱۶) ؛ ج۷۷، ص۳۳۴، (ب۱۴، ح۲۰).

صفحه از 80