چيستي عمود نور - صفحه 57

احتجاج به امام است و شاید بهتر باشد که ضمیر به خود عمود نور باز گردانده شود؛ زیرا بر اساس تجسم اعمال، کار‌های انسان نیروهایی هستند که از انسان جدا شده و در فرایندی خاص تبدیل به ماده شده‌اند و خود این اعمال آتش جهنم و نعمت بهشت را تشکیل می‌دهند. به تعبیر دیگر، انسا ن از مواد جهان اخذ می‌کند و این مواد را _ که جزء بدن او شده‌اند _ در شکل نیروهای گوناگون کار از خود مصرف کرده و بیرون می‌ریزد و سپس همین اعمال باقی و محفوظ می‌مانند و در جهان آینده برای او لذت یا شکنجه می‌گردند و در حقیقت، تبدل نیرو به ماده در همین دنیا و به محض صدور عمل از انسان صورت می‌گیرد.۱ در حقیقت، پاداش و سزای آدمی خود کردار اوست که در روز رستاخیز در شکل نور یا حرارت در صورت مواد فردوسی یا جهنمی بدون هیچ کاهش به خود عامل پرداخت می‌شود.۲ بنا بر این، احتجاج مورد اشاره به خود اعمال خواهد بود و بر این اساس، ارجاع ضمیر به امام با احتجاج به خود اعمال سازگار نخواهد بود و شایسته آن است که ضمیر به عمل ارجاع داده شود، زیرا احتجاج به خود عمل منطقی‌تر از از احتجاج به امام است.
در هر حال، هر چند این روایات، تبیینی از عمود نور ارائه نمی‌دهند، امّا بدون شك قرینه‌ای هستند بر این كه عمود نور حاصل کار و عمل انسان‌ها، یعنی تبدیل ماده به نیرو است که به صورت نور و ظلمت خودنمایی می‌کند۳ و امام بر این حاصل عمل آگاهی دارد.

2. روایت‌هایی كه عمود نور را در کنار روح قدسی و مخصوص امام علیه السلام معرفی کرده‌اند.
شیخ صدوق در عیون اخبار الرضا علیه السلام از حسن بن جهم روایت می‌كند: در مجلسی كه مأمون در حضور امام رضا علیه السلام ترتیب داده بود و در آن فقها و فرقه‌های گوناگون اهل كلام حضور داشتند، از آن حضرت پرسیده شد كه شما چگونه از نیت و قلب افراد خبر می‌دهید؟ حضرت با اشاره به روایتِ «اتقوا فراسة المؤمن فانه ینظر بنورالله» از پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله ، مؤمنین را با توجه به میزان ایمان و بینش و بیداری‌شان و همچنین علمشان، برخوردار از نور الهی _ كه حقایق را برای آنها مكشوف می‌نماید _ شمرده، سپس هر یك از ائمه اطهار علیهم السلام برخوردار از تمام آنچه میان مؤمنین تقسیم شده، معرفی کرده و ایشان را مصداق كامل آیه «ان فی ذلك لآیات للمتوسمین» شمردند. راوی حدیث می‌گوید: مأمون نگاهی به حضرت نمود و از ایشان

1.. ر.ک: تجسم عمل یا تبدل نیرو به ماده، ص۴۶و۴۷.

2.. همان، ص۲۳۱.

3.. رک: همان، ص۲۱۹- ۳۱۷.

صفحه از 63