2-4. ديدگاه برابري طلبانه زن و مرد
در برابر ديدگاه مسلط بالا، به تدريج، از قرن هيجدهم کساني به دفاع از وحدت فضايل اخلاقي زنانه و مردانه پرداختند. مفصلترين دفاعيه وحدت جنسي فضايل اخلاقي از سوي خانم ماري وولستونکرافت (Mary Wollstonecraft) ارائه شد. وي در کتابي به نام اثبات حقوق زنان ۱ ـ که در سال 1790م، نوشته شد ـ به نقد نظرگاه روسو پرداخت و مدعي برابري فضايل اخلاقي زنان و مردان شد. ۲ زان پس، به تدريج، اين نگرش مدعي وحدت فضايل در غرب گسترش يافت و همواره مدافعاني داشته و دارد. اين نظرگاه، به خصوص، براي زنان جذابيت داشت، ليکن در قرن بيستم به تدريج کساني آن را کافي ندانستند و مجدداً مسأله تفاوت فضايل اخلاقي مطرح شد، اما در سطحي ديگر.
3-4. ديدگاه جدايي طلبانه معاصر
از زمان وولستونکرافت تا امروز شاخهاي از متفکران اخلاق فمينيستي، سرسختانه وجود چيزي به نام فضايل زنانه را انکار و يا در وجود آن ترديد کردهاند که موجه به نظر ميرسد. در مقابل اين ترديد مقبول درباره وجود فضيلت زنانه (female virtue)، تعداد فراواني از زنان، بويژه از زمان اعطاي حقوقشان، مجذوب نظريه جدايي فضايل اخلاقي زنانه و مردانه بودهاند. البته نه به دليل آن که چنين فضايلي وجود دارد، بلکه گاه با اين نظر که زنان از نظر اخلاقي از مردان برتر هستند و ميتوانند جامعه را با عمل و اخلاقيات خاص خود ارتقا بخشند. آنان، بر خلاف نظر بسياري از نويسندگان مرد، با قبول فضايل خانگي، آن را دليلي براي ورود زنان به عرصه عمومي ميدانستند. از اين منظر، به جاي تأکيد بر فضايل قراردادي مردانه، آنان از فضايل زنانه دم ميزدند.
امروزه، هرچند در غرب ديگر سخن فضايل اخلاقي زنانه يا خانگي مطرح نميشود و زنان در عرصه عمومي حضور دارند، با اين همه، ايده اخلاق زنانه همچنان در ميان برخي متفکران فمينيست وجود دارد. مسأله اخلاق زنانه با توجه به مسائل اجتماعي، سياسي و زيستمحيطي و اقداماتي که به تخريب طبيعت منتهي شده، جايگاه خاصي يافته است. از اين منظر، ادعا ميشود که ويرانيهاي رخ داده در حوزههاي مرد سالار (Male- dominated) صورت گرفته و ناشي از خصلتهاي مردانه است و همه خرابيها زاده طبيعت تغييرناپذير مردان و طبيعت ويرانگر و روحيه سلطهطلبانه به شمار ميرود.
اين ديدگاه ذاتباورانه (essentialist) ـ که همه چيز را به ذاتي معين نسبت ميدهد ـ به خوبي در نوشتههاي ماري دَلي (Mary Daly) ديده ميشود. وي بر آن است که در مقابل طبيعت مردانه، طبيعت زنانه کمتر خشن و بيشتر مهربان است و ستم تاريخي مرد آن را تغيير نداده است و ميتواند جهان را از اين وضع نجات دهد. هرچند اين ديدگاه افراطي مورد قبول همه نيست، در مجموع، چندان هم نامعمول نيست که شاهد اشاره ذاتگرايانه به طبيعت زن و مرد باشيم. ۳ اين نگرش ذات باورانه نسبت به زن و مرد، از نظر کسي که طبيعت اين دو را تغييرناپذير و يکسان نميداند، بلکه آن را ساخته جامعه و تاريخ ميداند،
1.. A Vindication of the Rights of Women
2.. The idea of female ethic, Jean Grimshaw, In A Companion to Ethics, edited by Peter Singer, P. ۴۹۱.
3.. Ibid, P. ۴۹۳.