پرداخت. از کودکان پرسيده ميشد که مردي فقير به نام هاينتس (Heinz) زني بيمار دارد و نيازمند داروي گرانقيمتي است که در اختيار سازنده آن است و به ده برابر قيمت تمام شده آن را ميفروشد و حاضر هم نيست که به صورت نسيه در اختيار هاينتس قرار دهد. حال آيا شوهر ميتواند داروي مورد نظر را براي نجات جان همسرش بدزدد و بعداً پول آن را بپردازد؟ پاسخها با توجه به رشد قضاوت اخلاقي کودکان ده ساله تا نوجوان متفاوت بود. برخي مخالف اين کار بودند؛ زيرا امکان داشت که هاينتس به خطر افتد و مجازات شود. برخي نيز پاسخ ميدادند که حق مالکيت را نبايد نقض کرد. برخي ديگر معتقد بودند که نجات جان زن بيمار مهمتر از نقض مالکيت است. از نظر کولبرگ عاليترين مرحله قضاوت اخلاقي آن جا بود که به صورت مطلق از اصل عدالت و لزوم برابري انسانها سخن به ميان ميآمد. وي اين آزمايشها را درباره کودکان فرهنگهاي ديگر نيز انجام داد و مدعي شد که اين قضاوت اخلاقي افراد، فارغ از تفاوتهاي فرهنگي، از شش مرحله ميگذرد، ۱ که آخرين مرحله قبول قاعده زرين به مثابه راهنماي عمل فرد است. ۲ کولبرگ در اين آزمايشها نتيجه گرفت که آزمودنيهاي پسر در نهايت به اصلي يا اصولي براي توجيه عملي اخلاقي متوسل ميشوند و به تعبير ديگر اصولگرا هستند و عاليترين اصل در اين ميان اصل عدالت است. پس اخلاقي که پسران به آن در تکامل داوري اخلاقي خود ميرسند، اخلاق عدالتمحور (ethics of justice) است.
کَرول گيليگان يافتههاي کولبرگ را بر ضد خود او به کار گرفت و تحقيقاتش را متأثر از گرايشهاي مردمحورانه دانست. وي پذيرفت که شيوه استدلال دختران با پسران در مسائل اخلاقي متفاوت است، اما نپذيرفت که شيوه استدلال زنان فروتر از مردان است. وي از پسري به نام جَيک (Jake) و دختري به نام اَيمي ـ که هر دو يازده ساله هستندـ استفاده ميکند. در پاسخ به معماي نجات جان زن هاينتس، جَيک با نگرش اصولگرا استدلال ميکند که حفظ جان مقدم بر رعايت حق مالکيت است. در نتيجه، هاينتس اخلاقاً مجاز است تا دارو را بدزدد؛ اما اَيمي در پاسخ به اين معضل ميگويد که هاينتس بايد برود و با دارنده آن دارو گفتگو و او را قانع کند. بدين ترتيب، در حالي که جيک بر اساس اصول تحليل ميکند و نتيجه ميگيرد، اَيمي به ارتباطات توجه دارد.
استدلال گيليگان بنياد روشنتري براي شکلگيري اخلاق زنانه پديد آورد. نِل نادينگز (Nell Noddings) در کتاب توجه رهيافتي زنانه به اخلاق و تربيت اخلاقي ۳ استدلال ميکند که اخلاق مبتني بر قواعد و اصول في نفسه ناکافي است. حال آن که نگرش متنگرايانه و عيني ميتواند مشکل ما را حل کند. بدين ترتيب، نادينگز، همچون گيليگان، ميخواهد نشان دهد که نه تنها شيوه استدلال اخلاقي مبتني بر اصول و قواعد خطاست، بلکه افزون بر آن، زنان کمتر تمايل به اين سبک اخلاقي دارند و ميکوشند تا هر موقعيت را با جزئيات خود ديده و در ارتباط با مسائل پيراموني آن حل کنند. بدين ترتيب، اين دو ميخواهند تفاوت نحوه استدلال اخلاقي زن و مرد را نشان دهند و بنيادي براي نوعي
1.. Moral Education, Lawrence Kohlberg, in Ethics: Contemporary Readings, edited by Harry J. Gensler, P. ۱۹۰.
2.. درباره مراحل ششگانه رشد قضاوت اخلاقي و قاعده زرين، ر.ک: «قاعده زرين در حديث و اخلاق».
3.. Caring: A Feminine Approach to Ethics and Moral Education, Berkeley, University of California Press, ۱۹۸۶.