آفتاب ري حضرت عبدالعظيم حسني (ع) - صفحه 204

ديدگانش روان بود، فرمود:
اى فرزندان مهاجران و انصار! آيا رسول خدا سفارش كرده بود كه بر فرزندانش ستمى چنين روا داريد؟!
آن گاه به خانه رفت و در بستر بيمارى افتاد.
دستگيرشدگان، به فرمان منصور دوانيقى به شهادت رسيدند. او فرمان داد ساختمان زندان را خراب كنند تا پيكر مطهّر سادات بنى الحسن، زير آوار، مدفون شود. مسعودى، تاريخ نگار مشهور، درباره اين زندان مى نويسد:
در روزگار ما، كه سال 332ق ، است، آن جا (زندان تخريب شده ساحل فرات در كوفه) زيارتگاه دوستان اهل بيت شده است.
هنگامى كه على بن حسن بن زيد دستگير شد، عبدالله، پدر گران قدر حضرت عبدالعظيم، در شكم مادر بود. بنابراين، وقتى ديده به جهان گشود، از نعمت پدر محروم بود. لذا تحت سرپرستى پدربزرگ ارجمندش حسن بن زيد قرار گرفت. او اندك اندك باليد، به كمال رسيد و در روزگار تاريك عبّاسيان، چون ستاره اى فروزان به نورافشانى پرداخت.
آن بزرگوار، كه به سبب ستم هاى آل عبّاس، پيوسته متوارى بود و مدفن پاكش حتى از چشم تيزبين تاريخنگاران نيز پنهان مانده است، نُه فرزند به نام هاى: عبدالعظيم، احمد، قاسم، حسن، محمّد، ابراهيم، على اكبر و على اصغر داشت.

2. حسن بن زيد

حسن بن زيد، از ارادتمندان امامان معصوم: محمّد باقر، جعفر صادق و موسى بن جعفر عليهم السلام به شمار مى آمد و كنيه اش ابومحمّد بود.
روزى منصور دوانيقى او را خواست؛ سر بريده پسرعموى بزرگوارش ابراهيم بن عبدالله بن حسن بن حسن عليه السلام را در برابرش قرار داد و پرسيد: اين سر را مى شناسى؟

صفحه از 216