ابن‌ميثم و مصباح السالکين - صفحه 103

چهار: سنّت

اميرالمؤمنين عليه السلام هنگامي که عبدالله بن عباس را براي احتجاج به سوي خوارج فرستاد، وي را چنين توصيه کرد:
لا تخاصهم بالقرآن فإن القرآن حمال ذو وجوه تقول و يقولون: ولکن حاججهم بالسنة فإنهم لن يجدوا عنها محيصاً.
به قرآن بر آنان حجّت مياور، که قرآن تاب معنيهاي گونه‌گون دارد. تو چيزي ـ از آيه‌اي ـ مي‌گويي، و خصم تو چيزي ـ از آيه ديگر ـ لکن به سنّت با آنان گفتگو کن، که ايشان را راهي نبود جز پذيرفتن آن. ( نهج‌البلاغه: نامه77 ص78)
ابن‌ميثم در توضيح اين کلام امام عليه السلام مي‌گويد:
امام، وي را از احتجاج با قرآن نهي کرد و...؛ يعني آياتي که احتجاج با آن ممکن است، صراحت در مطلب ندارد و ظاهر در آن است و تأويلات محتملي دارد که در محاجه، هدف با آن تأمين نمي‌گردد. (شرح نهج‌البلاغه: ج5 صص234 ـ 235، ذيل نامه76)
عصاره توضيح ابن‌ميثم ذيل توصيه ابن عباس به استدلال به سنّت، اين است که سنّت و روايات، صراحت در مطلوب دارند و هر دليلي که راه فرار از آن وجود نداشته باشند، استدلال به آن سزاوارتر است.

پنج: اصول دين

از امام علي عليه السلام درباره توحيد و عدل پرسيده شد، حضرت در جواب فرمودند:
التوحيد ان لا تتوهمه، والعدل ان لا تتهمه.
توحيد آن است که او را به وهم درنياري و عدل آن است که او را به آنچه درخور نيست، متهم نداري. ( نهج‌البلاغة: کلمات قصار۴۷۰ ص۴۴۴)

ابن‌ميثم ابن عبارت کوتاه را چنين تبيين نموده است:
اين دو جمله، با کوتاه بودن، در نهايت شرافت است و شناخت خدا بر مدار آن مي‌گردد. جمله اول، بزرگ‌ترين عبارتي است که براي تبيين توحيد و تنزيه در غالب سخن ريخته شده است که مفهوم آن را در اول خطبه اول بيان کرديم. خلاصه سخن در اين باره در اينجا اين است که چون وهم، فقط معاني جزئيه‌اي را که به محسوس تعلق دارد، درک مي‌کند و باري‌تعالي به مقتضاي عقل صرف، از محسوسات و آنچه تعلق به محسوسات دارد منزه است، روا نيست که وهم براي تصور او گسيل داشته شود و احکام محسوسات را بر خداوند جاري بداند؛ زيرا در اين صورت، در حق باري‌تعالي جز دروغ نخواهد بود؛ چرا که صحت اين احکام، مقتضي محسوس بودن و يا متعلق به محسوس بودن است که يکي از شؤون آن کثرت (ترکيب) است؛ درحاليکه مي‌دانيم اين با وحدت صرف خداوند، منافات

صفحه از 109