مناظره امام صادق و مادّى‏ - بخش اول

مناظره امام صادق و مادّى‏ - بخش اول

دانشمندى مادّى و منكِر ماوراء طبيعت ، نزد امام صادق عليه السلام آمد و مسائل مختلفى را مطرح نمود كه از جمله پرسش‏هايش اين بود :
پرستش خداى ناديده‏

مناظره امام صادق و مادّى‏

دانشمندى مادّى و منكِر ماوراء طبيعت ، نزد امام صادق عليه السلام آمد و مسائل مختلفى را مطرح نمود كه از جمله پرسش‏هايش اين بود :

پرستش خداى ناديده‏

مادّى : چگونه اين مردم خدا را مى ‏پرستند، با اين‏كه او را نديده ‏اند ؟

امام عليه السلام : دل‏ها در پرتو روشنايى ايمان ، او را مى‏بينند و عقل‏هاى بيدار همانند چشم، وجود او را اثبات مى‏كنند ؛ بلكه چشم‏ها نيز با ديدن نظام دقيق و حساب شده جهان هستى ، او را مشاهده مى‏نمايند .

علاوه بر اين، پيامبران، نشانه هايى كه به عنوان سند نبوّت همراه آنها بود، و نيز كتاب‏هاى آسمانى با محتواى عميق خود، وجود خدا را ثابت مى‏كنند .

دانشمندان به مشاهده آثار عظمت خداوند ، اكتفا مى‏كنند و نيازى به ديدن او در اثبات وجودش ندارند .

مادّى : آيا خداوند نمى‏تواند خود را به مردم نشان دهد تا او را ببينند و بشناسند و از روى يقين و اعتقاد كامل ، مورد پرستش قرار بگيرد ؟

امام عليه السلام : اين كار ، امكان‏پذير نيست و محال ، پاسخى ندارد[۱].

نبوّت عامّه‏

مادّى : از كجا ثابت مى‏كنى كه خداوند ، داراى انبيا و فرستادگان است ؟

امام عليه السلام : با اثبات چند مقدمه :

الف - ما داراى آفريدگارى هستيم ، برتر از ما و تمام آفريده ‏ها .

ب - آفريدگار جهان ، حكيم است و كار بيهوده انجام نمى ‏دهد .

ج - امكان ندارد كه همه مردم با او تماس بگيرند و برنامه زندگى و تكامل خود را از او دريافت نمايند .

با اين مقدمات ، ثابت مى‏شود كه بايد خداوند ، پيامبرانى داشته باشد كه آنها مردم را به راه تكامل خويش راهنمايى كنند، وگرنه هدف خداوند از آفرينش انسان - كه تكامل اوست - از بين مى‏رود و آفرينش انسان ، بيهوده مى‏ گردد .[۲].

ازليت مادّه‏

مادّى : موجودات از چه چيز آفريده شده‏اند ؟

امام عليه السلام : از چيزى آفريده نشده‏اند (سابقه نيستى دارند ) .

مادّى : چگونه مى‏شود كه از نيستى، هستى به وجود آيد ؟

امام عليه السلام : موجودات ، از دو حال خارج نيستند :

يا اين موجودات از موادى ساخته شده‏اند كه آن مواد هميشه وجود داشته است .

و يا موجودات جهان ، سابقه نيستى دارند و جهان ، پديده است .

با سه دليل ثابت مى‏كنيم كه فرض اوّل ، درست نيست :

۱ . بر اساس فرض اوّل، موادّ جهان هميشه بوده، و چيزى كه هميشه بوده و وجودش ازلى است ، امكان ندارد پديده باشد و علت بخواهد . بنابراين، بايد واجب الوجود باشد و هستى‏اش از ذات خود بجوشد و در نتيجه ، دگرگونى و فنا در آن راه نيابد .

۲ . آن مادّه قديم ، يك جوهر بيش نيست و يك رنگ بيشتر ندارد . پس ، اين رنگ‏هاى مختلف و حقايق گوناگون فراوانى كه در اين جهان موجود است ، از كجا آمده است؟[۳]

۳ . اگر موادّ قديم جهان ، ذاتاً زنده بوده‏اند، چگونه مرگ بر آنها عارض شد، و اگر ذاتاً فاقد حيات بوده‏اند ، پيدايش حيات در آنها چگونه امكان دارد ؟

و اين‏كه موجودات زنده از عناصر زنده، و موجودات فاقد حيات ، از عناصر فاقد حيات به وجود آمده‏اند نيز درست نيست ؛ زيرا ذاتى كه فاقد حيات است ، نمى‏تواند قديم باشد ؛ چون موجود فاقد حيات ، توانايى و بقا ندارد و اين معنا با قديم بودن (يعنى در هستى، نياز به علت نداشتن) منافات دارد . (دقت فرماييد ) .

مادّى : اگر سخن شما صحيح است، چگونه گفته‏اند كه موجودات ، ازلى هستند ؟

امام عليه السلام : اين ، عقيده كسانى است كه مدبّر جهان را انكار كرده و فرستادگان خدا را تكذيب نموده و كتاب‏هاى آنان را افسانه‏هاى پيشينيان خوانده و آيينى به دلخواه خود به وجود آورده‏اند .

موجودات جهان ، خود بر پديده بودن خويش دلالت مى ‏نمايند ... حركت زمين با آنچه بر آن است، دگرگونى زمان‏ها ، تفاوت پيدا كردن وقت‏ها ، پديده‏هايى كه در جهان پديد مى‏آيند (مانند : زياد شدن، كم شدن، مرگ ، فرسودگى) و همچنين اين‏كه انسان وجداناً خود را ناچار مى‏بيند كه به سازنده و مدبّر خويش اعتراف كند ، تمام اين امور ، گواه بر حدوث جهان و وجود خداست ... .

مادّى : آيا سازنده جهان ، پيش از آفرينش موجودات، به آنها علم داشته است ؟

امام عليه السلام : آرى ، خداوند از ازل دانا بوده و آنچه را مى‏دانسته، آفريده است‏ .

مادّى : آيا اجزاى خداوند با يكديگر اختلاف دارد ، يا مانند هم است ؟

امام عليه السلام : اين سؤال ، غلط است ؛ زيرا اساساً اختلاف و عدم اختلاف اجزا درباره خداوند ، معنا ندارد ؛ چون اختلاف و عدم اختلاف اجزاء ، در موجودى هست كه داراى جزء باشد ، كه آن وقت اين سؤال پيش مى‏آيد كه : آيا اجزا همانند يكديگرند ، يا همانند يكديگر نيستند؟

يكتايى خدا

مادّى : بنابراين ، چگونه خداوند يكى است ؟

امام عليه السلام : مقصود از يكى بودن خداوند ، اين است كه ذات خداوند ، يكتاست و همانند ندارد ؛ چون جز خداوند ، هر يكتايى را كه تصوّر كنى ، داراى جزء است و تنها خداوند متعال ، يكتايى است كه قابل تجزيه ، و قابل شمردن نيست‏ .


[۱]براى وجود پيدا كردن هر پديده ‏اى ، دو شرط بايد محقّق شود : يكى اين‏كه آن پديده قابليتِ شدن و وجود پيدا كردن را داشته باشد؛ و ديگر اين‏كه قدرتى كه بتواند اين كار را انجام دهد ، با آن قابليت ، جمع شود. بنابراين، وجود قدرت، بدون قابليت، تأثيرى در پيدايش پديده ندارد. امورى كه عقلاً تحقّقشان محال است، نقص در قابليت آنهاست، نه در قدرت خدا .

[۲]براى توضيح بيشتر ، ر. ك : فلسفه وحى .

[۳]براى توضيح بيشتر، ر. ك : كتاب «فلسفه ما »ص ۵۴۲، تحت عنوان (مادّه در پرتو فيريك) تا ص ۵۵۵ .