نگرشی نو به حدیث «دفن البنات من المکرمات» - صفحه 127

شهید مطهری نیز از دیگر عالمانی است که در نگاشته‌های خود از این حدیث یاد کرده و می‌گوید:

۰.واضح است كه این حدیث مجعول است. پیغمبری كه دختر را رحمت خوانده است، این جمله را نمی‌گوید. این شعر مأخوذ است از مَثَل جاهلی.۱

بیشتر پژوهش‌گران معاصر نیز به تأسی از شیخ بهایی، زنده به گور كردن دختران را از عادات زشت برخی قبیله‌های عرب جاهلی و با استناد به قرآن محكوم شمرده‌اند، از این رو، این روایت گزارش‌گر سنّت جاهلی در عرب محسوب و مردود اعلام شده است. ۲

همان گونه که از کلام بزرگان مشهود است، دو دلیل همسانی با سنت جاهلیت و نیز تعارض با نص قرآن خلاصه تمامی نقدهایی است که با الحان گوناگون از سوی عالمان شیعی بر این حدیث وارد شده و موجب تساقط آن از اعتبار گشته است.

اما در این میان، شارح کتاب شهاب الاخبار، تنها کسی است۳ که از میان عالمان شیعی، با استناد به سایر روایات شیعی تأویلی در دفاع از حدیث ارائه کرده است. وی می‌گوید:

۰.در گور کردن دختران از کرم است؛ زیرا که به سبب ایشان غم و اندوه و رنج و مشقت بیشتر بوَد و لیکن صادق علیه السلام گوید که دختران حسنات‌اند و پسران نعمات و خدای تعالی بر حسنات ثواب دهد و از نعمات بپرسد.۴ این دلیل است که چون مؤمن دختر دارد و ایشان را تعاهد کند، بی‌شک ثواب یابد و چون پسر دارد، مخاطره دوزخ بود. و مصطفی علیه السلام با یاران نشسته بود که یکی از در درآمد و با دیگری سری بگفت، آن کس را گونه بگردید. حضرت رسول علیه السلام گفت: چه حال است؟ مرد گفت: خیر است. دیگر باره بپرسید، مرد گفت: چون بیامدم، زنم بار می‌نهاد، این ساعت این آمده می‏گوید دختری آورد. پس

1.. یادداشت‌های استاد مطهری، ج۵، ص۲۵۳.

2.. در پرتو حدیث، ج۱، ص۲۶۱.

3.. شهاب الاخبار، حدیث ۱۹۶. البته شارح کتاب شهاب الاخبار اولین مدافع کتبی در شیعه به شمار می‌رود و این به آن معنا نیست که احتمال‌های غیر مکتوب دیگری در دفاع از حدیث بیان نشده است؛ برای مثال، در نقل شفاهی احتمال داده شده است که مراد از حدیث آن باشد که اگر مردی از دخترانش آن قدر نگهداری کند تا بمیرند و آنها را به خاک بسپارد، بزرگواری او را می‌رساند و یا مایۀ تکریم الهی نسبت به چنین پدری است؛ یعنی تحمل هزینۀ دخترداری بسیار ثواب دارد که با احادیث دیگر هم همسو می‌شود و درست نقطه مقابل فهم کنونی و زنده به گور کردن دختران خواهد بود.

4.. اعیان الشیعه، ج۱، ص۶۷۳.

صفحه از 136