احادیث داستانی محبوب خداوند و استجابت دعای او

اگر کسی محبوب خداوند باشد، احتمال استجابت دعای او بیشتر است. بنابراین تلاش کنیم محبت الهی را جلب کنیم.

المناقب:

رُوِی أنَّهُ استَسقی عُبّادُ البَصرَةِ، مِثلُ: أیوبَ السِّجِستانِی، وصالِحٍ المزّی، وعُتبَةَ العَلاّمِ، وحَبیبٍ القادِسی، ومالِک بنِ دینارٍ، وأبی صالِحٍ الأَعمی، وجَعفَرِ بنِ سُلَیمانَ، وثابِتٍ البُنانِی، ورابِعَةَ، وسَعدانَةَ، وَانصَرَفوا خائِبینَ، فَإِذا هُم بِفَتی قَد أقبَلَ وقَد أکرَبَتهُ أحزانُهُ وأقلَقَتهُ أشجانُهُ فَطافَ بِالکعبَةِ أشواطا، ثُمَّ أقبَلَ عَلَینا وسَمّانا واحِدا واحِدا فَقُلنا: لَبَّیک یا شابُّ.

فَقالَ: أما فیکم أحَدٌ یجیبُهُ [یحبّهُ] الرَّحمنُ؟

فَقُلنا: یا فَتی، عَلَینَا الدُّعاءُ وعَلَیهِ الإِجابَةُ.

قالَ: اُبعُدوا عَنِ الکعبَةِ فَلَو کانَ فیکم أحَدٌ یجیبُهُ[یحبّهُ] الرَّحمنُ لَأَجابَهُ،ثُمَّ أتَی الکعبَةَ فَخَرَّ ساجِدا فَسَمِعتُهُ یقولُ فی سُجودِهِ: سَیدی بِحُبِّک لی إلاّ أسقَیتَهُمُ الغَیثَ، فَمَا استَتَمَّ الکلامَ حَتّی أتاهُمُ الغَیثُ کأَفواهِ القِرَبِ، ثُمَّ وَلّی عَنّا قائِلاً:

مَن عَرَفَ الرَّبَّ فَلَم تُغنِهِ مَعرِفَةُ الرَّبِّ فَهذا شَقِی

ما ضَرَّ فِی الطّاعَةِ ما نالَهُ فی طاعَةِ اللّهِ وماذا لَقِی

ما یصنَعُ العَبدُ بِعِزِّ الغِنی وَالعِزُّ کلُّ العِزِّ لِلمُتَّقی

فَسُئِلَ عَنهُ فَقالوا: هذا زَینُ العابِدینَ(ع). [۱]

المناقب، ابن شهرآشوب:

گزارش شده که عابدان بصره، مانند: ایوب سِجِستانی، صالح مِزّی، عُتبه عَلاّم، حبیب فارسی، مالک بن دینار، ابو صالح اعمی، جعفر بن سلیمان، ثابت بنانی، رابعه و سعدانه، [از خداوند متعال] جهت دعا برای آمدن باران، بیرون رفتند؛ ولی دست خالی بازگشتند. در این هنگام، جوانی را دیدند که رو آورد و غم و اندوه، او را شکسته و آشفته کرده بود. چند دور، گِرد خانه خدا طواف کرد. آن گاه به سوی ما آمد و ما را یک به یک نام برد و ما پاسخش را گفتیم. آن گاه گفت: «در میان شما کسی نیست که خداوند رحمان، او را پاسخ دهد؟ [و او را دوست داشته باشد؟]».

گفتیم: بر ما دعاست، و اجابت از اوست.

گفت: «از کعبه دور شوید. اگر در میان شما کسی بود که خداوند رحمان، او را اجابت می کرد [و او را دوست داشت]، هر آینه دعای او را اجابت می کرد».

سپس، خود، نزدیک کعبه شد و به سجده افتاد و شنیدم که در سجده می گفت: «آقای من! تو را به دوستی ات نسبت به من سوگند که بر آنان، باران نازل کنی».

هنوز سخنش تمام نشده بود که باران شدیدی نازل شد، گویا دهانه مشک ها باز شده است و سپس از نزد ما رفت، در حالی که می گفت:

«آن که خدا را بشناسد و شناخت پروردگار /

او را بی نیاز نکند، او بدبخت است.

آنچه در مسیر اطاعت خداوند به بنده رسد /

به وی زیان نمی رساند.

بنده با عزّت توانگری چه می کند /

حال آن که تمام عزّت، از آنِ پارساست؟».

پرسیدند: این جوان کیست؟

گفتند: زین العابدین.


[۱]. المناقب لابن شهر آشوب ج ۴ ص ۱۴۰، حکمت نامه جوان ـ ج ۱ ص ۳۶۲.