احادیث داستانی ایثار سبب شفاعت

معصیت کار به سبب ایثار آب در حال نیاز شدید به آن، در قیامت نجات می یابد.

رسول اللّه(ص):

سَلَک رَجُلانِ مَفازَةً: عابِدٌ وَالآخَرُ بِهِ رَهَقٌ، فَعَطَشَ العابِدُ حَتّی سَقَطَ، فَجَعَلَ صاحِبُهُ ینظُرُ إلَیهِ، ومَعَهُ میضَأَةٌ فیها شَیءٌ مِن ماءٍ، فَجَعَلَ ینظُرُ إلَیهِ وهُوَ صَریعٌ، فَقالَ: وَاللّهِ لَئِن ماتَ هذَا العَبدُ الصّالِحُ عَطَشا ومَعی ماءٌ لا اُصیبُ مِنَ اللّهِ خَیرا أبَدا، ولَئِن سَقیتُهُ مائی لَأَموتَنَّ! فَتَوَکلَ عَلَی اللّهِ وعَزَمَ، فَرَشَّ عَلَیهِ مِن مائِهِ وسَقاهُ فَضلَهُ، فَقامَ حَتّی قَطَعَا المَفازَةَ.

فَیوقَفُ الَّذی بِهِ رَهَقٌ یومَ القِیامَةِ لِلحِسابِ فِیؤمَرُ بِهِ إلَی النّارِ، فَتَسوقُهُ المَلائِکةُ، فَیرَی العابِدَ، فَیقولُ: یا فُلانُ أما تَعرِفُنی؟

فَیقولُ: ومَن أنتَ؟

فَیقولُ: أنَا فُلانٌ الَّذی آثَرتُک عَلی نَفسی یومَ المَفازَةِ.

فَیقولُ: بَلی أعرِفُک.

فَیقولُ لِلمَلائِکةِ: قِفوا! فَیقِفونَ، ویجیءُ حَتّی یقِفَ فَیدعوَ رَبَّهُ عز و جل، فَیقولُ: یا رَبِّ، قَد تَعرِفُ یدَهُ عِندی وکیفَ آثَرَنی عَلی نَفسِهِ، یا رَبِّ هَبهُ لی.

فَیقولُ لَهُ: هُوَ لَک. فَیجیءُ فَیأخُذُ بِیدِ أخیهِ فَیدخِلُهُ الجَنَّةَ.[۱]

پیامبر خدا(ص):

دو مرد از بیابانی می گذشتند: یکی عابد و دیگری معصیتکار. عابد، تشنه شد، چندان که از پا افتاد. همسفرش که ابریقی با خود داشت و کمی آب در آن بود، به آن عابد که به زمین افتاده بود، می نگریست. با خود گفت: به خدا سوگند، اگر این بنده نیک از تشنگی بمیرد در حالی که این آب با من است، هرگز به خیری از خدا نخواهم رسید، و اگر این آب را به او بنوشانم، خودم خواهم مُرد. امّا او به خدا توکل کرد و تصمیمش را گرفت و از آن آب به صورت عابد پاشید و باقی مانده اش را به او نوشانْد. عابد، از جا برخاست و هر دو، بیابان را پیمودند.

در روز قیامت، آن معصیتکار را برای حسابرسی نگه می دارند و فرمان می رسد که او را به آتش ببرند. فرشتگان، او را [به سوی دوزخ] می رانند. [در راه،]آن عابد را می بیند. می گوید: فلانی! مرا نمی شناسی؟

عابد می گوید: تو کیستی؟

مرد می گوید: من فلانی هستم که در آن روز گذشتن از بیابان، تو را بر خویشتن، ترجیح دادم.

عابد می گوید: آری، می شناسمت.

پس به فرشتگان می گوید: بِایستید!

فرشتگان می ایستند و عابد می آید و می ایستد و پروردگارش عز و جل را می خواند و می گوید: ای پروردگار من! تو خود می دانی که او به من نیکی کرده و چگونه در حقّ من ایثار کرده است. پروردگارا! او را به من ببخش.

آن گاه خداوند می فرماید: «او از آنِ تو».

پس عابد می آید و دست برادرش را می گیرد و او را به بهشت می بَرَد.


[۱]. المعجم الأوسط: ج ۳ ص ۱۹۴ ح ۲۹۰۶، دانشنامه قرآن و حدیث: ج ۱ ص ۱۴۰.