احادیث داستانی کمک به نیازمندان

امام صادق(ع) در دل شب، به کمک نیازمندان غیرشیعه شتافت.

الکافی عن مُعَلَّی بنِ خُنَیسٍ:

خَرَجَ أبو عَبدِ اللّهِ(ع) فی لَیلَةٍ قَد رَشَّت وهُوَ یریدُ ظُلَّةَ بَنی ساعِدَةَ، فَاتَّبَعتُهُ فَإِذا هُوَ قَد سَقَطَ مِنهُ شَیءٌ، فَقالَ: بِسمِ اللّهِ، اللّهُمَّ رُدَّ عَلَینا، قالَ: فَأَتَیتُهُ فَسَلَّمتُ عَلَیهِ، قالَ: فَقالَ: مُعَلّی؟ قُلتُ: نَعَم جُعِلتُ فِداک، فَقالَ لی: اِلتَمِس بِیدِک فَما وَجَدتَ مِن شَیءٍ فَادفَعهُ إلَی. فَإِذا أنَا بِخُبزٍ مُنتَشِرٍ کثیرٍ، فَجَعَلتُ أدفَعُ إلَیهِ ما وَجَدتُ، فَإِذا أنَا بِجِرابٍأعجِزُ عَن حَملِهِ مِن خُبزٍ، فَقُلتُ: جُعِلتُ فِداک أحمِلُهُ عَلی رَأسی، فَقالَ: لا، أنَا أولی بِهِ مِنک، ولکنِ امضِ مَعی.

قالَ: فَأَتَینا ظُلَّةَ بَنی ساعِدَةَ، فَإِذا نَحنُ بِقَومٍ نِیامٍ، فَجَعَلَ یدُسُّ الرَّغیفَ وَالرَّغیفَینِ حَتّی أتی عَلی آخِرِهِم، ثُمَّ انصَرَفنا. فَقُلتُ: جُعِلتُ فِداک، یعرِفُ هؤُلاءِ الحَقَّ؟ فَقالَ: لَو عَرَفوهُ لَواسَیناهُم بِالدُّقَّةِ.[۱]

الکافی ـ به نقل از مُعَلّی بن خُنَیس ـ:

امام صادق(ع) در شبی که نَم نَمْ باران می آمد، به قصد صُفّه بنی ساعده خارج شد. من در پی ایشان به راه افتادم. ناگاه، چیزی از دست ایشان افتاد. گفت: «بسم اللّه. خدایا! به ما برگردان».

من جلو رفتم و سلام کردم.

فرمود: «معلّی؟».

گفتم: بله، فدایت شوم!

فرمود: «با دستت بگرد و آنچه یافتی، به من بده».

من گشتم. دیدم مقدار زیادی نان، روی زمین، پراکنده شده است، و هر چه می یافتم، تحویل ایشان می دادم. ناگاه کیسه چرمینی پر از نان یافتم که نمی توانستم آن را بلند کنم.

گفتم: فدایت شوم! آن را روی سرم حمل می کنم.

فرمود: «نه. من به این کار، از تو سزاوارترم؛ امّا همراهم بیا».

ما به صُفّه بنی ساعده رفتیم. عدّه ای را دیدیم که خوابیده اند. امام(ع) آهسته یکی دو گِرده نان، کنار هر کدام گذاشت تا به نفر آخر رسید. سپس بر گشتیم.

گفتم: فدایت شوم! آیا اینها حق را می شناسند (شیعه شما هستند)؟

فرمود: «اگر می شناختند که در ناچیزترین دارایی هایمان هم با آنها مواسات می کردیم (در همه چیزمان شریکشان می کردیم)».


[۱]. الکافی: ج ۴ ص ۸ ح ۳، دانشنامه قرآن و حدیث ج ۴ ص ۲۷۴.