«وَ مَنْ حَلُمَ لَمْ يُفَرِّطْ فِي أَمْرِهِ وَ عَاشَ فِي النَّاسِ حَمِيداً»؛ هركه بردبارى را شعار خود سازد، در كارها تقصير ننمايد و در ميان مردم ستوده زيست كند.۱
و يا در حديثي ديگر، از «حمايت مردم» بهعنوان ثمرهي حلم ياد نمودهاند:
«أَوَّلُ عِوَضِ الْحَلِيمِ مِنْ حِلْمِهِ أَنَّ النَّاسَ أَنْصَارُهُ عَلَى الْجَاهِلِ»؛ نخستين پاداشى كه بردبار از بردباريش مىگيرد، اين است كه مردم در برابر نادانان حمايتش مىكنند.۲
امّا با تأمل در روايات بخش دوم، متوجّه ميشويم كه علاوه بر نتايج دنيوي، به آثار «اخروي» حلم نيز اشاره شده است؛ چنانكه «ايمني از خشم پروردگار» جزو آثار حلم شمرده شده است:
«الْحِلْمُ عِنْدَ شِدَّةِ الْغَضَبِ يُؤَمِّنُ غَضَبَ الْجَبَّارِ»؛ خويشتنداري در هنگامه خشم، آدمي را از غضب پروردگار ايمني ميبخشد.۳
و يا در روايتي، بردباري از عوامل كسب سعادت دنيا و «آخرت» دانسته شده است:
« مَنْ أعطي أربعَ خصالٍ فَقَد أعطي خَيرَ الدُّنيا و الآخرةِ... وحلمٌ يدفع به جَهل الجَاهلِ»؛ به هر انساني در دنيا چهار خصلت داده شود، نيكى دنيا و آخرت به او داده شده است... و بردبارى كه به سبب آن، نادانى نادان را دور كند.۴
همگامي علم و حلم
با مطالعه گستردهي احاديث حلم، متوجّه ميشويم كه برخي روايات از ارتباط نزديك و تنگاتنگ دو مفهوم «علم» و «حلم» سخن رانده و از هم پايي و هم گامي اين دو موضوع ياد كردهاند كه گاه به صورت صريح و گاه بهصورت تلويح و اشاره بيان شده است. در اين ميان، بيشتر احاديث بخش اوّل، همگامي علم و حلم را تلويحاً و با اشاره القاء کردهاند؛ بهعنوان نمونه، امام علي(عليهالسلام) در خطبهي متقين ـ كه در آن بارها به همپايي اين دو عنصر اشاره شده است ـ در بيان يكي از اوصاف پرهيزكاران ميفرمايد:
«فَمِنْ عَلَامَةِ أَحَدِهِمْ أَنَّكَ تَرَى لَهُ قُوَّةً فِي دِينٍ... وَ حِرْصاً فِي عِلْمٍ وَ عِلْماً فِي حِلْم»؛ از نشانههاى يكي-شان اين است كه ميبينى كه در كار دين نيرومند است... به علم آزمند و علمش آميخته به حلم است.۵
حضرت در فراز ديگري از اين خطبه نيز ميفرمايد:
«... قُرَّةُ عَيْنِهِ فِيمَا لَا يَزُولُ وَ زَهَادَتُهُ فِيمَا لَا يَبْقَى يَمْزُجُ الْحِلْمَ بِالْعِلْمِ وَ الْقَوْلَ بِالْعَمَل»؛ شادمانى دلش، چيزى است كه پايدار است و پرهيزش، از چيزى كه نمىپايد. دانش را به بردبارى آميخته است و گفتار را با كردار.۶
ايشان همچنين در پاسخ به شخصي كه از معناي خير سؤال كرد، تلويحاً ضرورت
1.(نهج البلاغه، حكمت۳۱.)
2.(همان، حكمت۲۰۶.)
3.(غرر الحكم، ح۶۴۴۶.)
4.(امالي طوسي، ص۵۷۷.)
5.(نهج البلاغه، خطبه ۱۹۳.)
6.(نهج البلاغه، خ۱۹۳.)