احادیث داستانی محبت به مادر

شخصی که مسلمان شد، با اینکه مادرش مسلمان نبود، رسول خدا(ص) محبت به مادر را به او سفارش کرد و همین سبب شد مادر اسلام بیاورد و ساعاتی بعد، از دنیا رفت.

الکافی عن زکریا بن إبراهیم:

کنتُ نَصرانِیا، فَأَسلَمتُ وحَجَجتُ، فَدَخَلتُ عَلی أبی عَبدِ اللّهِ(ع)، فَقُلتُ: إنّی کنتُ عَلَی النَّصرانِیةِ، وإنّی أسلَمتُ. فَقالَ: وأَی شَیءٍ رَأَیتَ فِی الإِسلامِ؟ قُلتُ: قَولَ اللّهِ عز و جل:«مَا کنتَ تَدْرِی مَا الْکتَابُ وَ لَا الْاءِیمَانُ وَ لَکن جَعَلْنَاهُ نُورًا نَّهْدِی بِهِ مَن نَّشَاءُ»[۱]. فَقالَ: لَقَد هَداک اللّهُ.

ثُمَّ قالَ: اللّهُمَّ اهدِهِ! ـ ثَلاثا ـ:سَل عَمّا شِئتَ یا بُنَی. فَقُلتُ: إنَّ أبی واُمّی عَلَی النَّصرانِیةِ وأَهلَ بَیتی، واُمّی مَکفوفَةُ البَصَرِ، فَأَکونُ مَعَهُم وآکلُ فی آنِیتِهِم؟ فَقالَ: یأکلونَ لَحمَ الخِنزیرِ؟ فَقُلتُ: لا، ولا یمَسّونَهُ. فَقالَ: لا بَأسَ، فَانظُر اُمَّک فَبِرَّها، فَإِذا ماتَت فَلا تَکلها إلی غَیرِک؛ کن أنتَ الَّذی تَقومُ بِشَأنِها، ولا تُخبِرَنَّ أحَدا أنَّک أتَیتَنی، حَتّی تَأتِینی بِمِنی إن شاءَ اللّهُ.

قالَ: فَأَتَیتُهُ بِمِنی وَالنّاسُ حَولَهُ کأَنَّهُ مُعَلِّمُ صِبیانٍ؛ هذا یسأَلُهُ، وهذا یسأَلُهُ، فَلَمّا قَدِمتُ الکوفَةَ ألطَفتُ لِاُمّی، وکنتُ اُطعِمُها، واُفَلّی ثَوبَها ورَأسَها، وأَخدِمُها. فَقالَت لی: یا بُنَی، ما کنتَ تَصنَعُ بی هذا وأَنتَ عَلی دینی، فَمَا الَّذی أری مِنک مُنذُ هاجَرتَ فَدَخَلتَ فِی الحَنیفِیةِ؟! فَقُلتُ: رَجُلٌ مِن وُلدِ نَبِینا أمَرَنی بِهذا. فَقالَت: هذَا الرَّجُلُ هُوَ نَبِی؟ فَقُلتُ: لا، ولکنَّهُ ابنُ نَبِی. فَقالَت: یا بُنَی، إنَّ هذا نَبِی؛ إنَّ هذِهِ وَصایا الأَنبِیاءِ. فَقُلتُ: یا اُمَّه، إنَّهُ لَیسَ یکونُ بَعدَ نَبِینا نَبِی، ولکنَّهُ ابنُهُ.

فَقالَت: یا بُنَی، دینُک خَیرُ دینٍ، اِعرِضهُ عَلَی. فَعَرَضتُهُ عَلَیها، فَدَخَلَت فِی الإِسلامِ وعَلَّمتُها، فَصَلَّتِ الظُّهرَ وَالعَصرَ وَالمَغرِبَ وَالعِشاءَ الآخِرَةَ. ثُمَّ عَرَضَ لَها عارِضٌ فِی اللَّیلِ، فَقالَت: یا بُنَی أعِد عَلَی ما عَلَّمتَنی. فَأَعَدتُهُ عَلَیها، فَأَقَرَّت بِهِ وماتَت. فَلَمّا أصبَحَت کانَ المُسلِمونَ الذَّینَ غَسَّلوها، وکنتُ أنَا الَّذی صَلَّیتُ عَلَیها ونَزَلتُ فی قَبرِها.[۲]

الکافی ـ به نقل از زکریا بن ابراهیم ـ:

من مسیحی بودم و اسلام آوردم و حج گزاردم. آن گاه نزد امام صادق(ع) رفتم و گفتم: من بر دین مسیح بوده ام که حال، اسلام آورده ام.

فرمود: «در اسلام چه دیده ای؟».

گفتم: این، سخن خداوند عز و جل که: «تو، نه کتاب را می شناختی و نه ایمان را؛ ولی آن را نوری گردانیدیم که هر که را بخواهیم، با آن هدایت می کنیم».

فرمود: «به راستی خداوند، تو را هدایت کرده است» و آن گاه سه بار فرمود: «خداوندا! او را هدایت کن» وافزود: «هر چه می خواهی، بپرس، ای فرزندم!».

گفتم: پدر و مادرم و خانواده ام مسیحی هستند و مادرم نابیناست. من با آنها هستم و در ظرف های آنان غذا می خورم؟

فرمود: «آیا گوشت خوک می خورند؟».

گفتم: نه و به خوک، دست نمی زنند.

فرمود: «باکی نیست. مراقب مادرت باش و به او نیکی کن، و اگر از دنیا رفت، او را به دیگری وا مگذار. تو خود، کار [تدفین] او را به عهده بگیر و به کسی نگو که نزد من آمده ای، تا آن که ـ إن شاء اللّه ـ در مِنا نزد من آیی».

در مِنا نزد ایشان رفتم و مردم، چنان دور ایشان جمع بودند که گویا او معلّم خُردسالان است. این شخص از او می پرسید و آن شخص از او می پرسید.

هنگامی که به کوفه رسیدم، به مادرم محبّت کردم و خودم به او غذا می دادم و جامه و سرش را از شپش، پاک می کردم و به او خدمت می نمودم. مادرم به من گفت: ای پسرکم! تو وقتی بر دین من بودی، این چنین با من رفتار نمی کردی. این، چه رفتاری است که پس از مهاجرتت و پذیرش اسلام در تو می بینم؟

گفتم: مردی از فرزندان پیامبرمان، مرا به این رفتار، فرمان داده است.

مادرم گفت: آیا این شخص، خود، پیامبر است؟

گفتم: نه؛ بلکه پسر پیامبر است.

گفت: پسرکم! این شخص، پیامبر است و این از وصایای پیامبران است.

گفتم: مادر! پس از پیامبر ما، پیامبری نیست؛ بلکه او فرزند پیامبر است.

گفت: فرزندم! دین تو، بهترین دین است. آن را بر من عرضه کن. من آن دین را بر او عرضه کردم و او اسلام را پذیرفت و [مسائل] دین را به او آموختم. او نماز ظهر، عصر، مغرب و عشا را خواند. آن گاه در شب به او عارضه ای روی کرد. گفت: ای فرزندم! آنچه را به من آموختی، دوباره برایم باز گو.

من دوباره برایش بازگو کردم. او به آن، اقرار کرد و از دنیا رفت. صبح هنگام، مسلمانان او را غسل دادند و من بر او نماز خواندم و در قبرش گذاشتم.


[۱]. الشورى: ۵۲.

[۲]. الکافی: ج ۲ ص ۱۶۰ ح ۱۱، مشکاة الأنوار: ص ۲۷۸ ح ۸۳۹ بزیادة «الصلاة» بعد «علّمتها»، بحار الأنوار: ج ۴۷ ص ۳۷۴ ح ۹۷، دانشنامه قرآن و حدیث، ج ۱۵، ص ۳۶۲.