احادیث داستانی حد ترحم

پیامبر خدا(ص) اسیری را بخاطر عیالوار بودن آزاد کرد به شرطی که دوباره در جنگ شرکت نکند. اما او دوباره شرکت کرد و مجازات شد.

عوالی اللآلی:

إنَّ أبا غُرَّةَ الجُمَحِی وَقَعَ فِی الأَسرِ یومَ بَدرٍ، فَقالَ: یا مُحَمَّدُ إنّی ذو عَیلَةٍ فَامنُن عَلَی، فَمَّنَ عَلَیهِ أن لا یعودَ إلَی القِتالِ، فَمَرَّ إلی مَکةَ وقالَ: سَخِرتُ بِمُحَمَّدٍ، فَأَطلَقَنی. وعادَ إلَی القِتالِ یومَ اُحُدٍ، فَدَعا عَلَیهِ رَسولُ اللّهِ(ص) أن لا یفلِتَ فَوَقَعَ فِی الأَسرِ فَقالَ: إنّی ذو عَیلَةٍ فَامنُن عَلَی، فَقالَ(ع): حَتّی تَرجِعُ إلی مَکةَ فَتَقولَ فی نادی قُرَیشٍ سَخِرتُ بِمُحَمَّدٍ؟! لا یلسَعُ المُؤمِنُ مِن جُحرٍ مَرَّتَینِ، وقَتَلَهُ بِیدِهِ.[۱]

عوالی اللآلی:

ابو غرّه جُمَحی در جنگ بدر، اسیر شد. به پیامبر خدا گفت: ای محمّد! من شخصی عیالوارم. بر من منّتی نِه [و آزادم کن] .

پیامبر(ص) او را آزاد کرد، به شرط آن که دوباره به جنگ نیاید. او به مکه رفت و گفت: محمّد را بازی دادم و آزادم کرد.

او در روز اُحُد، به جنگ [با مسلمانان] باز آمد. پیامبر خدا دعا کرد که نگریزد. از این رو، به اسارت افتاد. باز گفت: من عیالوارم. بر من منّتی نِه.

پیامبر(ص) فرمود: «تا به مکه روی و در انجمن قریش بگویی: محمّد را بازی دادم؟! مؤمن از یک سوراخ، دو بار گزیده نمی شود» و با دست خود، او را کشت.


[۱]. عوالی اللآلی: ج ۱ ص ۲۲۸ ح ۱۲۲، دانشنامه قرآن و حدیث، ج ۸، ص ۳۳۸.