توحيد از ديدگاه قرآن و نهج‏ البلاغه (2) - صفحه 128

ما معمولاً براى معرفى اشياء، به اوصافى از قبيل چگونگى‏ها (رنگ و طعم و خواصّ ديگر شى‏ء) و مدّت عمر و پايان آن متوسّل مى‏شويم. حضرت اميرالمؤمنين عليه ‏السلام در صدد بيان اين معنى است كه خداى متعال را نبايد به ساير اشياء قياس كرد؛ اين توصيف‏هايى كه ما در مورد ساير موجودات (مخلوقات) سراغ داريم، درباره او جارى نيست؛ بايد در شناخت ذات اقدس او به ناشناخته بودن و نفى صفات جسمانى از او بسنده كنيم؛ صفاتى كه قرآن كريم براى خداى متعال ذكر مى‏فرمايد، او را مانند مخلوقات محدود نمى‏كند. حتى اگر براى آن صفات در مورد خلائق، كيفيات جسمانى و حدودى باشد، در مورد خداى تعالى آن كيفيات و خصوصيات سلب مى‏شود. مثلاً اگر او را به سميع و بصير بودن وصف كنيم، جارحه داشتن و ابزار داشتن را نفى مى‏كنيم. و اگر او را به عليم بودن و قدير بودن وصف كنيم، از داشتن اعصاب و عضلات تنزيه مى‏كنيم.

غير محدود يا نامحدود

در اينجا بايد تذكّر دهيم كه سلب اوصاف محدود كننده از خداى متعال، به معناى نامحدود بودن و نامتناهى بودن ذات اقدس او نيست. پيروان فلسفه صدرا براى حق تعالى وجود نامتناهى و مطلق قائل هستند. فى‏المثل اگر دريايى را در نظر بگيريم كه داراى امواج مختلفى است و در هر ناحيه از دريا يك موج خاصّ وجود دارد، با الغاء نظر از امواج و تعيّنات مختلف آن، دريا حقيقت واحده‏اى است كه با همه موج‏ها وجود دارد. قائلين به وحدت وجود مى‏گويند: حقيقت وجود، همان حقيقت مطلقه است كه با همه تعينات و حدود هست و مقيّـد به هيچ يك از آنها نمى‏باشد. و ذات بارى تعالى ـ در نزد ايشان ـ همان حقيقت واحده است.
ما به اين عقيده چند اعتراض داريم:
1 ـ آنچه را كه «حقيقت وجود» ناميده‏اند در حقيقت يك معنى و امرخاصّى است مشكّك (همانند نور) و داراى مراتب قوى و ضعيف، كه حكم به وجود او مى‏شود و مفهوم وجود ـ همان طورى كه اعتراف دارند ـ از معقولات ثانيه است و منتزع از آن امر مشكّك است، همان طورى كه از هر ماهيتى انتزاع مى‏شود. اساسا اينكه براى وجود، دو

صفحه از 128