ما معمولاً براى معرفى اشياء، به اوصافى از قبيل چگونگىها (رنگ و طعم و خواصّ ديگر شىء) و مدّت عمر و پايان آن متوسّل مىشويم. حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام در صدد بيان اين معنى است كه خداى متعال را نبايد به ساير اشياء قياس كرد؛ اين توصيفهايى كه ما در مورد ساير موجودات (مخلوقات) سراغ داريم، درباره او جارى نيست؛ بايد در شناخت ذات اقدس او به ناشناخته بودن و نفى صفات جسمانى از او بسنده كنيم؛ صفاتى كه قرآن كريم براى خداى متعال ذكر مىفرمايد، او را مانند مخلوقات محدود نمىكند. حتى اگر براى آن صفات در مورد خلائق، كيفيات جسمانى و حدودى باشد، در مورد خداى تعالى آن كيفيات و خصوصيات سلب مىشود. مثلاً اگر او را به سميع و بصير بودن وصف كنيم، جارحه داشتن و ابزار داشتن را نفى مىكنيم. و اگر او را به عليم بودن و قدير بودن وصف كنيم، از داشتن اعصاب و عضلات تنزيه مىكنيم.
غير محدود يا نامحدود
در اينجا بايد تذكّر دهيم كه سلب اوصاف محدود كننده از خداى متعال، به معناى نامحدود بودن و نامتناهى بودن ذات اقدس او نيست. پيروان فلسفه صدرا براى حق تعالى وجود نامتناهى و مطلق قائل هستند. فىالمثل اگر دريايى را در نظر بگيريم كه داراى امواج مختلفى است و در هر ناحيه از دريا يك موج خاصّ وجود دارد، با الغاء نظر از امواج و تعيّنات مختلف آن، دريا حقيقت واحدهاى است كه با همه موجها وجود دارد. قائلين به وحدت وجود مىگويند: حقيقت وجود، همان حقيقت مطلقه است كه با همه تعينات و حدود هست و مقيّـد به هيچ يك از آنها نمىباشد. و ذات بارى تعالى ـ در نزد ايشان ـ همان حقيقت واحده است.
ما به اين عقيده چند اعتراض داريم:
1 ـ آنچه را كه «حقيقت وجود» ناميدهاند در حقيقت يك معنى و امرخاصّى است مشكّك (همانند نور) و داراى مراتب قوى و ضعيف، كه حكم به وجود او مىشود و مفهوم وجود ـ همان طورى كه اعتراف دارند ـ از معقولات ثانيه است و منتزع از آن امر مشكّك است، همان طورى كه از هر ماهيتى انتزاع مىشود. اساسا اينكه براى وجود، دو