مرورى بر احاديث معرفت خدا (4) - صفحه 13

است. «آيا بر پروردگارت كفايت نمى‏كند كه بر همه‏ى چيز شهيد است.» ، «اى كسى كه خود دليل بر ذاتش است.» «به تو، تو را شناختم و تو مرا به خود راهنمايى كردى.»، و امّا براى ديگران پس به برخى از طرق به جهت رعايت اختصار اشاره مى‏كنيم.
معلوم است كه منظور از اين كه طريق معرفت خدا براى اهل اللّه‏ خود خداست، معرفت فطرى عقلى نيست كه مصنوع، صانع و حادث، محدث و بنا، بانى مى‏خواهد، زيرا روشن است چنين معرفتى در همان مراحل اوّليه‏ى رشد انسانى براى همه‏ى انسان‏ها حاصل مى‏شود و اختصاص به اهل اللّه‏ ندارد.
نكته‏ى قابل توجّه در اين نظريّه هم تنافى آن است با رواياتى كه در باب معرفة اللّه‏ باللّه‏ ذكر گرديد. زيرا در آن‏ها تصريح شده بود كه تنها راه معرفت خداوند سبحان خود اوست و هر كس خدا را به غير او بشناسد خدا را نشناخته است.

6ـ آيه‏اللّه‏ صافى گلپايگانى

ايشان در شرح دعاى «اللّهُمَّ عرّفني نفسك...» مى‏نويسد:
اين دعا چون مقام، مقام دعا و توجّه به حق و مسألت حاجت است، مسلّم است كه دعاكننده بى‏معرفت نيست. بنابراين مقصود از طلب معرفت، يا طلب ثبات و بقاء بر آن و درخواست توفيق در نگه‏دارى آن است نظير آن‏چه در تفسير آيه كريمه: «اهْدِنا الصِّراطَ الْمُستقيم»۱ فرموده‏اند: «أيْ ثَبِّتْنا عَلى الصِّراطِ الْمُسْتَقيمِ»
و ممكن است مراد از طلب معرفت، طلب افزايش كمال و درجات و منازل بالاتر باشد؛ چون در هر مرتبه‏اى از مراتب معرفت را كه انسان حاصل نمايد، ارتقاء به مراتب بالاتر از آن را بايد وجهه همّت قرار دهد.
و محتمل است مقصود از اين‏كه از خدا طلب معرفت مى‏شود، اين باشد كه خدا خودش، خود را به بنده بشناساند؛ زيرا هرچند انسان به هر چه او را بشناسد، آن معرفت هم به دلالت خدا مى‏باشد، چون همان شى‏ء دلالت كننده را او آفريده است و خود را به آن شناسانده است. و خود انسان را نيزـ كه يكى از مجموعه‏هاى دلايل بى‏شمار او است‏ـ او آفريده است؛ و انسان هم عارف است

1.حمد/ ۵.

صفحه از 30