مىشود كه عارف در اثر دعا و عبادت و خضوع، عرفان اشراقى از سوى خداى سبحان ذوق مىنمايد.
امّا معرفة اللّه باللّه چنانكه بارها تذكّر داده شد بدان معنا نيست كه چون همهى خلايق را خدا خلق كرده و عقل را هم او به آنها داده است، پس اگر خدا را به واسطهى اشيا و عقل شناختيم، در حقيقت خدا را به خدا شناختيم؛ بلكه معرفهاللّه باللّه اشاره به آن است كه عقل و همهى قواى اداراكى بشرى از رسيدن به خداى سبحان عاجز و ناتوانند و معرفت او تنها به خود او صورت مىگيرد. روشن است كه اگر منظور از معرفهاللّه باللّه اين باشد كه چون عقل را خدا به ما مىدهد، پس هر چيزى را كه به عقل بشناسيم در حقيقت آن را به خدا شناختيم. در اين صورت فرق ميان معرفهاللّه و معرفت غير خدا نخواهد بود و معرفهاللّه هيچ خصوصيّت و ويژگى خاصّى نسبت به ساير معارف نخواهد داشت. پس چرا در مورد معرفهاللّه به اين جهت تأكيد شده و اصرار گرديده و روايات با شدّت فراوان تصريح كرده است كه اگر معرفت خدا به خدا نبود، هيچكس خالق و رازق خويش را نمىشناخت؟!
همانطور كه در بررسى نظريّهى مرحوم صدوق بيان شد، اين معنا خلاف ظاهر احاديث اين باب است. اعتقاد به آن و رفع يد از ظاهر، نياز به قرينه برخلاف دارد كه در روايات نه تنها چنين قرينهاى يافت نمىشود؛ بلكه قرينه برخلاف آن وجود دارد؛ زيرا روايات فراوانى معرفت خدا را فعل خدا مىداند و هدايت را مختص به خدا مىشمارد، در صورتى كه لازمهى معناى مورد نظر اين است كه اصل معرفت فعل خدا نيست؛ بلكه فعل خدا اعطاى عقل و خلق اشيا است و وجود آن قوّهى ادراكى و اشيا است كه معرفت مىآورد؛ ولى از آنجا كه عقل را خدا مىدهد پس هرچيزى كه فعل عقل هم باشد، در حقيقت به فعل خدا برمىگردد، نه اينكه معرفت به طور مستقيم فعل خدا باشد.
اضافه بر اينها دلالت آيهى شريفه: «إنّا لِلّه و إنّا إليهِ راجعون» به دو نوع سير و سفر معرفتى يعنى سير از خدا به خلق و سفر از خلق به خدا، جاى ترديد و تأمّل دارد و در روايات اهل بيت عليهم السلام «انّاللّه» اقرار به مالكيّت خداى سبحان معنا شده است و «انّا إليه راجعون» به معناى اقرار به هلاك و فنا گرفته شده است. ۱
1.نهجالبلاغه، كلمات قصار/ ۹۹.