معرفت فطرى در احاديث ـ بررسى آراى دانشمندان - صفحه 23

منظورازفطرى بودن معرفت وتوحيد خداى سبحانه همان است كه به فعل و تعريف او درهنگام آفرينش موجودات برايشان حاصل شده‏است.ازسوى ديگر، در برخى روايات تصريح شده‏است كه خداوند حكيم،به عمد، آن معرفت را از ياد آنها برد. سپس انسانها در اين دنيا با تذكار انبيا و حجج الاهى مجدّداً به معروف فطرى خويش توجّه پيدا مى‏كنند؛ ولى با وجود آن، كفر و شرك مى‏ورزند و با خدا دشمنى مى‏كنند. يعنى به عناد، او را انكار مى‏كنند؛ در حالى كه از ته دل به او يقين دارند.
پس همان‏طور كه شيخ صدوق معتقد است نه تنها نظر و استدلال در معرفت خدا نقشى ندارد، بلكه فطرت نيز بدون تنبيه و ياد آورى پيامبران براى رساندن انسان به خدا و توحيد كافى نيست.

4ـ 3) سيّد ابن‏طاووس (م 664)

ايشان بعد از نقل آيه «يَمُـنُّونَ عَلَيْكَ أَنْ أَسْلَمُوا قُلْ لا تَمـُنُّوا عَلَيَّ إِسْلامَكُمْ بَلِ اللّهُ يَمُنُّ عَلَيْكُمْ أَنْ هَداكُمْ لِلْاءِيمانِ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِـينَ» (حجرات (49): 18) مى‏گويد:
فهل‏ترى يا ولدي المعرفة باللّه‏ إلاّ من اللّه‏ و باللّه‏ و أ نّه جلّ جلاله هو الذي هدى للإيمان بمقتضى القرآن و أ نّه هو صاحب المنّة في التعريف؟ (3: ص 53)
فرزندم آيا نمى‏بينى معرفت خدا جز از خدا و به خدا نيست و به مقتضاى قرآن، اين خداست كه به ايمان، هدايت مى‏كند و اوست كه منّت معرّفى خود را بر خلق داراست؟
سپس ايشان با بيان اين نكته كه علماى اسلام احكام ارتداد را براى فرزند مسلمانى كه تازه به بلوغ رسيده و مرتدّ شده است قابل اجرا مى‏دانند و خون او را مباح مى‏كنند، مى‏گويد:
فلولا أنّ العقول قاضية بالاكتفاء و الغناء بإيمان الفطرة و دون ما ذكروه من طول الفكرة، كيف كان يحكم على هذا بالردّة و قد عرفوا أ نّه ما يعلم حقيقة من حقائقهم ولاسلك طريقاً من طرائقهم و لا تردّد إلى معلّم من علماء المسلمين و لا فهم شيئاً من ألفاظ المتكلّمين؟ (همان)

صفحه از 42