معرفت فطرى در احاديث ـ بررسى آراى دانشمندان - صفحه 26

رسمى، مانند منطق، كافى نيست. پس اگر فطرت انسانى با هدايت شرعى الاهى در تحصيل اصول دين، كافى نباشد، تكليف به غير مقدور لازم مى‏آيد؛ زيرا بديهى است كه تقليد در اصول، به اتّفاق علما، جايز نيست.
2. آيا ايمان شرعى آيابه تعلّم علومى مانند منطق وكلام،زياد مى‏شود يا نه؟و اگر زياد شود،آياآن مقدارى‏كه‏زيادمى‏شود،واجب است يانه؟اگرواجب باشد، قضاى همه عبادات پيشين واجب است واين خلاف اجماع علماست.نتيجه دو صورت ديگر لزوم كفايت معرفت فطرى انسانى است و مطلوب هم اثبات همين بود.
3. كسى كه به دنبال بلوغ، مرتد گردد، حكم به اباحه خون و مال و حريمش مى‏شود؛ پس اگر ايمان فطرى كفايت نكند، چنين حكمى صحيح نخواهد بود.
پس مرحوم شهيد ثانى، همچون سيّدبن طاووس، به فطرى بودن معرفت خداوند سبحانه معتقد است؛ ولى چنان‏كه در مورد سيّدبن طاووس گفتيم، معرفت فطرى از نظر شهيد ثانى، اثبات صانع و ناظم و محدث به بداهت عقلى انسانى است، نه معرفت خداى حقيقى واقعى به تعريف خود خداوند سبحانه.

4ـ 5) ملّا محمّد تقى مجلسى (م 1070)

ايشان مى‏نويسد:
در احاديث بسيار واقع شده است كه معرفت اللّه‏ فطرى است؛ چنان‏كه حق سبحانه و تعالى فرموده است كه «فطرة اللّه‏ الّتي فطر النّاس عليها» ؛ يعنى: حق سبحانه و تعالى همه آدميان را بر فطرت اسلام آفريده است و همه را نور معرفت كرامت كرده است. نمى‏بينى كه نمى‏دانى كى خداوند خود را شناختى، با آنكه جزم دارى كه خداوندى دارى. گوييا [ اين] از لوازم عطاى عقل است؛ چنان‏كه عقل به تدريج كامل مى‏شود تا حين بلوغ و همچنين معرفت حق سبحانه و تعالى [اين‏گونه است ]چون دلايل وجود خود را ظاهر ساخته است. و اين يك معناست از معانى «من عرف نفسه فقد عرف ربّه» ؛ يعنى: همين كه آدمى خود را شناخت به عقل، خداوند خود را البتّه مى‏شناسند. (23: ج 1، ص 114) .ايشان هم مانند شهيد ثانى و سيّدبن طاووس، معرفت فطرى را همان معرفت بديهى عقل مى‏داند.

صفحه از 42