معرفت فطرى در احاديث ـ بررسى آراى دانشمندان - صفحه 31

المحسوسة فيها نادرةً؛ و هذا علامة أنّ المتكلّم أدرك الكلّيّات إذ عبّر عنها. و بذلك الاعتبار سمّي النفس المدركة للكلّيّات ناطقة و إذا كان جميع أفراد الإنسان مدركين للكلّيّات، كانوا عقلاء و إذا كانوا عقلاء استعدّوا لدرك أوائل المعقولات و واضحاتها لامحالة. و نحن نعلم أنّ إدراك الواجب تعالى و معرفة وجوده لابكنهه من أوائل المعقولات؛ و إن ناقش أحد في كونه من الأوّليّات، فلامحيص عن الاعتراف بكونها بديهيّة أو قريبة منها بحيث يمكن أن يفهمه الصبّي ابن خمس عشرة سنة و الصبيّة بنت تسع سنين و من غفل أو أنكر فسببه عدم التوجّه و الالتفات. (18: ج8، تعليقه 36)
همه ذريّه حضرت آدم، به فطرت خويش، استعداد فهم توحيد و معرفت تكاليف را دارند و اختلاف آنان در غير آن است. آيا نمى‏بينى هر كس سخنى مى‏گويد، در كلامش الفاظى را به‏كار مى‏برد كه دلالت مى‏كند بر معانى كلّى كه به حواس درك نمى‏شوند؟ و اين استعمال به نحوى است كه اگر كلمات به‏كار گرفته شده او شماره شود، الفاظى كه بر امور جزئى دلالت مى‏كنند، اندك خواهند بود. و اين نشانه آن است كه متكلّم كلّيّات را ادراك مى‏كند؛ زيرا از آنها با الفاظى كه به‏كار برده، تعبير مى‏كند. به همين جهت است كه نفس مدرك كلّيّات، نفس ناطقه ناميده شده است. پس وقتى همه افراد انسان مدرك كلّيّات شدند، همه عاقل خواهند بود و اگر عاقل باشند، حتما استعداد درك معقولات اوّليّه و روشن را خواهند داشت. از سوى ديگر، مى‏دانيم كه ادراك واجب تعالى و معرفت وجود او، نه كنهش، از معقولات اوّليّه است و اگر كسى در معقول اوّلى بودن آن مناقشه كند، چاره‏اى ندارد جز اينكه به بديهى بودن آن اعتراف كند يا قريب به بديهى بودن آن را بپذيرد. يعنى معرفت واجب به صورتى است كه پسر بچه پانزده ساله و دختر بچه نه ساله آن را مى‏فهمد و عامل غفلت و انكار آن عدم توجّه و التفات به آن است.
تفسير معرفت فطرى خداوند سبحانه‏ـ كه در روايات به عنوان فعل خدا شمرده شده است‏ـ به درك مفهوم كلّى عقلى واجب الوجود و نه معرفت خود خداى سبحانه، با صريح آيات و روايات اهل بيت عليهم ‏السلام مخالف است؛ زيرا در روايات آمده كه هر مولودى به دنيا مى‏آيد، مفطور به معرفت خداست و اين امر در همان هنگام

صفحه از 42