معرفت فطرى در احاديث ـ بررسى آراى دانشمندان - صفحه 36

فطرت اسلام. زيرا هر انسانى وقتى به خلقت خويش توجّه كند، مى‏فهمد كه او را خالقى غيرازخودش هست؛زيرا اگربراى اوخالقى غيرخودش نباشد،يا او خودش راآفريده است وياخالقى ندارد وهر دو محال است ... پس فطرت توحيد در همه بشر ثابت است؛ جز اينكه نياز به اشاره و تنبيه دارد و در آيه شريفه «آيا من پروردگار شما نيستم؟ گفتند: چرا.» به اين مطلب، اشاره شده است.
گزاره‏هايى نظير: هر مخلوقى خالقى غير از خودش دارد؛ هر مصنوعى صانعى دارد؛ هر نظمى ناظمى دارد؛ هر حادثى محدّثى دارد؛ هر اثرى مؤثّرى دارد و... قضايايى‏اند كه براى هر انسانى كه با مفهوم خلق، صنع، نظم، حدوث و اثر آشنا باشد، روشن و بديهى است و جاى هيچ گونه شكّ و ترديدى در آن وجود ندارد؛ ولى اثبات حادث و مصنوع و اثر بودن همه ماسوى اللّه‏ و وجود نظم در همه جهان خلقت را نمى‏توان گفت امرى بديهى و روشن است. حتّى بديهى بودن حدوث نفس، يعنى روح انسان‏ـ كه جزء اصلى تشكيل دهنده انسان بلكه از نظر عدّه‏اى حقيقت اوست‏ـ بدون در نظر گرفتن معرفت خداى سبحانه و با اتّكا به معارف بشرى‏ـ كه توسّط قواى ادراكى محدود خود بدان مى‏رسندـ براى بزرگان و متفكّران بشر جاى بحث و تأمل است و بسيارى از متفكّران بشرى از درك حقيقت انسانى، اظهار عجز و ناتوانى مى‏كنند. پس با وجود اين آيا مى‏توان با ادّعاى فطرت اين مشكلات را حل كرد؟! بنابراين صحيح‏ترين معنا براى فطرت‏ـ كه در آيات قرآن كريم و روايات اهل بيت عليهم ‏السلام وجود داردـ همان است كه قرآن كريم و روايات، به صراحت، آن را بيان كرده‏اند و عبارت است از معرّفى خداوند سبحانه نفس خويش را به همه انسانها، بلكه به همه موجودات، از همان اوّل خلقت. به همين جهت است كه همه موجودات او را تسبيح مى‏گويند و حتّى كافران هم با وجود كفرشان، به او جهل ندارند؛ يعنى با وجود معرفت و آشنايى، به او كفر مى‏ورزند.

4ـ 12) استاد مطهرى (م 1358 ش)

ايشان فطرت را با دل انسان مرتبط دانسته و فرموده است:
فطرت دل، يعنى: انسان به حسب ساختمان خاصّ روحى خود، متمايل و

صفحه از 42