احياي «رساله اي در معناي حديث ما تردّدت» - صفحه 84

امكانيه» از بابت اينكه خلق امكان كرده، و «مشيّت كونيّه» به علّت آنكه خلق كون فرموده. پس امكانيه و كونيّه، اوّلا و بالذّات صفت مفعول اند و ثانيا و بالعرض صفت فعل اند. مثل آنكه در علم نحو مى گويند كه «زيد ابوه عالم». موصوف به علم، ابوه است اوّلا و بالذّات و زيد است ثانيا و بالعرض؛ پس در حديث مذكور، تردّد صفت فعل مؤمن است اوّلا و بالذّات و صفت فعل اللّه است ثانيا و بالعرض.
پس حديث از براى بيان شدّت احوال سكرات و نزول موت است كه چنان شديد و سخت است كه شخص مؤمن با آن كمال ايمان و شدّت شوقش به سوى جوار رحمت الهى و فائض گرديدنش به فيوضات نامتناهيه الهيه، چنان شدّت فوت او را خائف مى گرداند كه مردّد مى شود در ميانه وصل به رحمت نامتناهيه و كشيدن سختى موت، يا ترك وصل و نچشيدن بدن زهر موت [را]. پس به حدّى مردّد مى شود كه ترديدش سرايت مى كند به فعل اللّه كه موجد ترديد اوست.
پس بنابراين معنى نيز حديث مجاز و از براى مبالغه است و اشكالى نيست؛ زيرا كه اتّصاف فعل اللّه به ترديد، ثانيا و بالعرض مضرّ نيست. بلى اگر اوّلا و بالذّات مى بود، مشكل بود واللّه العالم.
سوّم آنكه ترديد، صفت فعل مؤمن است و سرايت به فعل اللّه نمى كند، حتّى ثانيا و بالعرض؛ و علت نسبت دادن خداوند تردّد را به خود، اين است كه فعل مؤمن را تشريفا فعل خود شمرده؛ و توضيح اين مطلب (لكن به طريق اشاره)، اين است كه تحقّق هر مفعولى موقوف است بر فعلى كه آورنده اوست و ظهور هر فعلى نيز موقوف است بر انفعال المفعول. بعبارة اخرى، مفعول در تحقّق محتاج به فعل است و فعل در ظهور محتاج به انفعال مفعول است. پس انكسار محقّق نمى شود مگر به كسر؛ و كسر ظاهرنمى شود مگر به انكسار؛ و هر مفعولى كه فعل فاعل را كمتر ظاهر مى سازد، ابعد از فاعل فعل خواهد بود و هر مفعولى كه بهتر قبول مى كند، بيشتر مظهر فعل مى شود و اقرب به فعل مى گردد و آخرالامر از شدّت قرب، كارش به جايى مى رسد كه صورت مفعول، بعينه، صورت فعل فاعل مى شود؛ به حدّى كه ادّعا مى كند همانچه را كه فعل

صفحه از 80