احياي «رساله اي در معناي حديث ما تردّدت» - صفحه 87

مى شناسد؛ بلكه به عين اليقين مشاهده مى كند و به سمع اليقين مى شنود كه جارى بر لسان اللّه المعبّر عنه است و از حلّ اين معمّا حلّ مشكلات بسيار از كتاب اللّه و سنّت اولياءاللّه عليهم سلام اللّه مى كند. اللّهم أرنى الحقّ حقّا حتّى نتّبعه والباطل باطلا حتى أجتنبه بمحمّد وآله الطاهرة (عليهم آلاف التّحيّة).
حاصل كلام آنكه: اگر فعل مؤمن فعل اللّه نبودى و تردّدش مسمّى به تردّد اللّه نى، روانبودى كه حضرت حق (جلّ شأنه العالى) كليم اللّه (عليه السلام) را در مقام گله يا عتاب درآورد كه: «چرا من بيمار شدم، تو به عيادت من نيامدى؟» و حال آنكه بيمار شخص درويش ژنده پوش به باده الست مدهوش ساكن در خرابه بودى. پس تردّد مؤمن است كه مسمّى به تردّد اله است لغاية الشرافة فليس من اللّه سبحانه؛ فافهم الاشارة ومن اللّه الهداية.
پس چون تردّد نه اوّلا و بالذّات و نه ثانيا و بالعرض وصف ذات حضرت اله و فعل او نيست، اصلا اشكالى وارد نيست؛ خواه عيب از جهت اين باشد كه تردّد مستلزم تغيّر است يا آنكه مترادف با تحيّر است. زيراكه هردو از صفات ممكن اند، نه واجب (تعالى)؛ و اگر به آنچه گفته شد مدّعا فهميده شد، يا حبّذا كه اشاره شد و به قدر كفايه شد؛ والاّ واحسرتا كه زياده شد [و] وامحنتا كه براى عدوّ نفهم بهانه شد. حسبنا اللّه ونعم الوكيل نعم المولى ونعم النصير.
تنبيه آخر: از آنچه گفته شد، ظاهر شد سرّ نسبت دادن بداء به خداوند (جلّ جلاله). چنانچه در حديث مى فرمايد كه «وإن من شىء إلاّ وللّه فيه البداء» ۱ و در حديث ديگر مى فرمايد «وما عبداللّه بشىء مثل الإقرار بالبداء» ۲ و در زيارت حضرت موسى بن جعفر (عليه السلام) مى فرمايد كه «السلام عليك يا من بدا اللّه فى شأنه» ۳ و امثال آنها.
و توضيح اين مطلب اينكه: علوم ملكيّه الهيه كه در لوح محفوظ و لوح محو و اثبات و الواح سماويّه و مبادى عاليات و صدور كاملين از انبياء و اوصياء و ملائكه مقرّبين و كتب

1.التّوحيد، ص۳۳۴ ـ ۳۳۵، باب البداء، ح۹؛ با اندك تفاوتى.

2.التّوحيد، ص۳۳۲؛ بحارالأنوار، ج۴، ص۱۰۷، ح۱۹؛ الكافى، ج۱، ص۱۴۶ (در اين مصادر واژه اقرار نقل شده است).

3.كامل الزّيارات، جعفربن محمد قولويه (م۳۶۷ق)، مطبعة المرتضوية، نجف، ۱۳۵۶، ص۳۰۱ ـ ۳۰۲

صفحه از 80