پاسخ ابو عبید _ چنان که گذشت _ به این اشکال این است که فقر در دنیا دارای مثال نقض است؛ چون برخی از شیعیان ثروتمندند، و واقعیت عینی دوستداران اهل بیت، فقیر بودن ایشان را نمیرساند، بلکه ایشان در فقر و غنا همچون دیگراناند، و لذا در شرح خود از ظاهر حدیث روی برتافته و فقر را دنیوی تلقی نکرده است. سید مرتضی نیز در جایی در رد قول ابن قتیبه در آیه عذاب رباخواران۱ مبنی بر عدم تعادل ایشان در برخاستن همینگونه استدلال میکند که بسیاری رباخواران چالاکتر و سبکخیزتر از دیگراناند.۲ لذا چنین استدلالی با رویکرد نقدی خود سید مرتضی نیز سازگاری دارد. حال چگونه است که تفسیر ابن قتیبه را بر تفسیر ابو عبید ترجیح داده و آن را نیکوتر و روشنتر دانسته است؛ با این که استدلال ابو عبید، همان استدلال اوست و درست است که لزوماً هر که دوستدار اهل بیت بوده، فقیر نبوده است. در مورد روایتی که در تأیید فقر در آخرت آمد، نیز گفتیم که این روایت به دنبال تبیین حدیث استعداد فقر نیست. ضمناً ظاهر حدیث امام علی _ علیه السلام _ محتمل آن معنا نیست.
2. وجود تعارض ظاهری میان روایات نکوهش فقر، و روایات ستایش فقر که بدان خواهیم پرداخت.
3. عدم همخوانی تفسیر شریف مرتضی با الفاظ روایت. اگر فقر را طبق فرموده ایشان از فقر شتر و لجام زدن بدانیم، معنای آن در ترکیب عبارت چگونه خواهد شد؛ به ویژه در ارتباط دادن آن با جلباب و تجفاف؟! خود جلباب و تجفاف مجاز است و قدر متیقن پوشش را میرساند. معنا در جمع این دو مجاز اینگونه است: کسی که ما اهل بیت را دوست دارد، باید برای لگام زدن و رام ساختن نفسش پوششی فراهم آورد؟! آیا منطقاً و عرفاً پوشش شتر در سوراخ کردن بینی و افسار زدن و رام ساختن حیوان اثر دارد؟! سخن شریفِ شریف مرتضی با تکلف درست مینمود، اگر لفظ جلباب یا تجفاف در روایت نمیبود؛ حال آن که در روایت خود ایشان هر دو کلمه «جلباباً أو تجفافاً» آمده است.
حال آیا جز موارد گفته شده، میتوان وجهی جامعتر و قابل قبول یافت که مطابق 1. ظاهر الفاظ روایت، 2. فضای حاکم بر صدور روایت، 3. خانواده حدیث باشد؟
1.. سوره بقرة، آیه ۲۷۵. ابنقتیبه این عدم تعادل را در دنیا میداند و دلیل آن را ورم رباها در شکم رباخوار و سنگینی وی.
2.. الامالی، ج۱، ص۳۵.