معنای فقر
به ظاهر، معنای فقر معروف است. ابن فارس «ف ق ر» را یک اصل و گوهر معنایی میداند که به وجود شکاف و فاصله در چیزی اعم از عضو یا غیر آن اطلاق میشود که «فقار الظهر» از آن معناست. وی بنا بر نظر لغویان، فقیر مالی را مشتق از فقیر لغوی به معنای «مکسور فقار الظهر» _ کسی که ستون فقرات و کمرش شکسته است _ میداند، و میگوید: کأنه مکسور فقار الظهر، من ذلته و مسکنته،۱ همچنین به نقل از یک اهل علم که گویی مراد ابن سکیت است فقیر را چنین بیان میکند:
الفقیر الذی له بُلغَهٌ من عیش.۲
از سویی، برخی بیان فقر را بسیار ساده برگزار کرده، آن را «ضد الغنی» معرفی کردهاند.۳ ابن سیده علاوه بر این میگوید:
و قدر ذلک أن یکون له ما یکفی عیاله.۴
گروهی نیز معنای نیاز و حاجت را برای فقر برگزیدهاند. اولین و مهمترین آنها فراهیدی است.۵ مصطفوی در التحقیق در یک جمعبندی میگوید:
انّ الأصل الواحد في المادّة: هو ضعف يوجب احتياجاً، و هو في قبال الغنی، فانّ الغنی هو قوّة يرفع الاحتياج.۶
بنا بر آنچه آمد، فقر گونهای از نیاز و نداری است در مقابل غنا و توانگری، اما برخی میزان نداری در فقر را تا حد زیادی ندانستهاند و کسی را فقیر گفتهاند که به اندازه گذران زندگی داشته باشد، البته غنی نیست و ندار و ناتوان است و لذا بین فقیر و مسکین فرق گذاشتهاند، و در این فرق، اختلاف وجود دارد.۷
مسلماً فقر در روایت بر خلاف قول سید مرتضی (ره) فقر مصطلح و حقیقی به معنای نداری است. اما در مورد فقر دو گونه روایات به ظاهر متناقض وجود دارد: دسته اول،
1.. معجم مقاییس اللغه، ج۴، ص۴۴۳.
2.. همان؛ الصحاح.
3.. المحکم و المحیط الاعظم، ج۶، ص۳۷۹.
4.. همان.
5.. ترتیب العین، ج۳، ص۱۴۰۸؛ المحیط فی اللغه، ج۵، ص۴۰۰.
6.. التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج۹، ص۱۱۸.
7.. ر.ک: الفروق فی اللغة، ص۱۷۰.