احادیث داستانی لا فَتی إلاّ عَلِی

ماجرای توصیف امام علی(ع) به «لا فَتی إلاّ عَلِی» در این حدیث آمده است.

تفسیر القمّی ـ فی ذِکرِ غَزوَةِ اُحُدٍ ـ:

لَمَّا انقَطَعَ سَیفُ أمیرِ المُؤمِنینَ(ع) جاءَ إلی رَسولِ اللّهِ(ص) فَقالَ: یا رَسولَ اللّهِ، إنَّ الرَّجُلَ یقاتِلُ بِالسِّلاحِ وقَدِ انقَطَعَ سَیفی! فَدَفَعَ إلَیهِ رَسولُ اللّهِ(ص) سَیفَهُ «ذَا الفَقارِ» فَقالَ: قاتِلِ بِهذا.

ولَم یکن یحمِلُ عَلی رَسولِ اللّهِ(ص) أحَدٌ إلّا یستَقبِلُهُ أمیرُ المُؤمِنینَ(ع)، فَإِذا رَأَوهُ رَجَعوا، فَانحازَ رَسولُ اللّهِ(ص) إلی ناحِیةِ اُحُدٍ، فَوَقَفَ.

وکانَ القِتالُ مِن وَجهٍ واحِدٍ وقَدِ انهَزَمَ أصحابُهُ، فَلَم یزَل أمیرُ المُؤمِنینَ(ع) یقاتِلُهُم حَتّی أصابَهُ فی وَجهِهِ ورَأسِهِ وصَدرِهِ وبَطنِهِ ویدَیهِ ورِجلَیهِ تِسعونَ جَراحَةً، فَتَحامَوهُ.

وسَمِعوا مُنادِیاً ینادی مِنَ السَّماءِ: «لا سَیفَ إلّا ذُو الفَقارِ ولا فَتی إلاّ عَلِی»، فَنَزَلَ جَبرَئیلُ(ع) عَلی رَسولِ اللّهِ(ص) فَقالَ: هذِهِ وَاللّهِ المُؤاساةُ یا مُحَمَّدُ! فَقالَ رَسولُ اللّهِ(ص): لِأَنّی مِنهُ وهُوَ مِنّی، وقالَ جَبرَئیلُ(ع): وأنَا مِنکما.[۱]

تفسیر القمّی ـ در یادکرد از جنگ اُحُد ـ:

امیر مؤمنان(ع)، چون شمشیر او شکست، نزد پیامبر خدا آمد و گفت: ای پیامبر خدا! مرد، با سلاح می جنگد؛ ولی شمشیر من شکسته است!

پیامبر خدا شمشیرش (ذو الفقار) را به او داد و فرمود: «با این بجنگ».

هر کس به پیامبر خدا حمله می آورد، امیر مؤمنان(ع) جلوی او را می گرفت، و دشمنان، او را که می دیدند، عقب می نشستند. بدین ترتیب، پیامبر خدا خود را به کنار اُحُد رساند و ایستاد.

جنگ، یک سویه شد. یاران پیامبر(ص) تار و مار شده بودند؛ امّا امیر مؤمنان(ع) همچنان با دشمن می جنگید، تا جایی که صورت و سر و سینه و شکم و دست ها و پاهایش نود زخم برداشت، و دشمنان از نزدیک شدن به او پرهیز می کردند.

شنیدند که منادی ای از آسمان ندا می دهد که: «شمشیری جز ذو الفقار نیست، و جوان مردی جز علی نیست».

جبرئیل(ع) بر پیامبر(ص) فرود آمد و گفت: ای محمّد! به خدا سوگند که این است مواسات (فداکاری)!

پیامبر خدا(ص) فرمود: «علّتش آن است که من از اویم و او از من است».

جبرئیل(ع) گفت: و من نیز از شما دو نفر هستم.


[۱]. تفسیر القمّی: ج ۱ ص ۱۱۶، دانشنامه قرآن و حدیث ج ۴ ص ۲۸۴.