احادیث داستانی بیعت با امام علی(ع)

پس از مرگ عثمان، امام علی(ع) تمایلی به قبول حکومت نشان نداد تا اینکه اصرار، بیعت را پذیرفت.

الجمل عن عبد الحَمید بن عبد الرحمن عن ابن أبزی:

أ لا اُحَدِّثُک ما رَأَت عَینای وسَمِعَت اُذُنای؟ لَمَّا التَقَی النّاسُ عِندَ بَیتِ المالِ قالَ عَلِی لِطَلحَةَ: اُبسُط یدَک اُبایعک، فَقالَ طَلحَةُ: أنتَ أحَقُّ بِهذَا الأَمرِ مِنّی، وقَدِ اجتَمَعَ لَک مِن أهواءِ النّاسِ ما لَم یجتَمِع لی، فَقالَ(ع) لَهُ: ما خَشینا غَیرَک! فَقالَ طَلحَةُ: لا تَخشَ، فَوَاللّهِ لا تُؤتی مِن قِبَلی.

وقامَ عَمّارُ بنُ یاسِرٍ، وأبُو الهَیثَمِ بنُ التَّیهانِ، ورِفاعَةُ بنُ رافِعِ بنِ مالِک بنِ العَجلانِ، وأبو أیوبَ خالِدُ بنُ زَیدٍ، فَقَالوا لِعَلِی: إنَّ هذَا الأَمرَ قَد فَسَدَ، وقَد رَأَیتَ ما صَنَعَ عُثمانُ، وما أتاهُ مِن خِلافِ الکتابِ وَالسُّنَّةِ، فَابسُط یدَک نُبایعک؛ لِتُصلِحَ مِن أمرِ الاُمَّةِ ما قَد فَسَدَ.

فَاستَقالَ عَلِی(ع) وقالَ: قَد رَأَیتُم ما صُنِعَ بی، وعَرَفتُم رَأی القَومِ، فَلا حاجَةَ لی فیهِم.

فَأَقبَلوا عَلَی الأَنصارِ فَقالوا: یا مَعاشِرَ الأَنصارِ، أنتُم أنصارُ اللّهِ وأنصارُ رَسولِهِ، وبِرَسولِهِ أکرَمَکمُ اللّهُ تَعالی، وقَد عَلِمتُم فَضلَ عَلِی وسابِقَتَهُ فِی الإِسلامِ، وقَرابَتَهُ ومَکانَتَهُ الَّتی کانَت لَهُ مِنَ النَّبِی(ص)، وإن وَلِی أنالَکم خَیرا. فَقالَ القَومُ: نَحنُ أرضَی النّاسِ بِهِ، ما نُریدُ بِهِ بَدَلاً.

ثُمَّ اجتَمَعوا عَلَیهِ، فَلَم یزالوا بِهِ حَتّی بایعوهُ.[۱]

الجمل ـ به نقل از عبد الحمید بن عبد الرحمان، از ابن ابزی ـ:

آیا آنچه را دو چشمم دید و دو گوشم شنید، برایت نگویم؟! چون مردم در کنار بیت المال جمع شدند، علی به طلحه گفت: دستت را بگشای تا با تو بیعت کنم.

طلحه گفت: تو به این کار (خلافت)، از من سزاوارتری. مردم، آن چنان که به تو گرایش دارند، به من گرایش ندارند.

[علی(ع)] به او فرمود: «ما از جانب کسی جز تو، نگران نیستیم!».

طلحه گفت: نگران مباش؛ زیرا ـ به خدا سوگند ـ، از جانب من ضربه ای نخواهی دید.

عمّار بن یاسر و ابو هیثم بن تیهان و رِفاعة بن مالک بن عجلان و ابو ایوب خالد بن زید بر خاستند و به علی(ع) گفتند: اوضاع، خراب است، و تو رفتار عثمان و مخالفت های او با کتاب و سنّت را دیدی. پس دستت را بگشای که با تو بیعت کنیم تا اوضاع تباه شده امّت را به سامان آوری.

علی(ع) فرمود: «مرا معاف دارید» و فرمود: «شما دیدید که با من چه شد، و نظر مردم را دانستید. پس مرا به آنان نیازی نیست».

آن عدّه رو به انصار کردند و گفتند: ای گروه انصار! شما یاران خدا و یاران پیامبر او هستید، و خداوند متعال، شما را به وجود پیامبر(ص) [در میانتان]، گرامی داشت. شما از برتری علی و پیش گامی او در اسلام، و خویشاوندی با پیامبر(ص) و جایگاهش در نزد او آگاهید. اگر او زمام امور را در دست گیرد، شما را به خیر و نیکی می رساند.

انصار گفتند: ما راضی ترین مردم به او هستیم، و هیچ کس را به جای او نمی خواهیم.

پس، گرد علی(ع) را گرفتند و چندان اصرار ورزیدند تا سرانجام با او بیعت کردند.


[۱]. الجمل: ص ۱۲۸ وراجع: الکافئة: ص ۱۲ ح ۸ والفتوح: ج ۲ ص ۴۳۴ و ۴۳۵ وتاریخ الطبری: ج ۴ ص ۴۳۴، دانشنامه قرآن و حدیث، ج ۱۶، ص ۴۶۰.